هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو – یادنامه‌ی محمدرضا شجریان

هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو - یادنامه‌ی محمدرضا شجریان

هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو – یادنامه‌ی محمدرضا شجریان 

دوستان و همراهان عزیز
در این چند روز پس از درگذشت محمدرضا شجریان متنها و اشعار زیادی برای ما ارسال شده است که امکان انتشار همه‌ی این آثار نیست. برای همین در سایت بخش جدیدی به نام یادنامه‌ی محمدرضا شجریان اضافه کرده‌ایم.
در بخشی از آن از شما خواهش کردیم اگر متنی، شعری و درددلی دارید با ما در میان بگذارید.

اگر سخن و درددلی با محمدرضا شجریان دارید لطفا در این پست با ما درمیان بگذارید. نظرات به سرعت تایید میشوند.

امیدواریم که ما را همراهی کنید.

طرح عکس پست از ایمان رضایی

(این پست کلا ۲,۵۷۳ بار دیده شده که ۱ بار آن برای امروز بوده)

60 thoughts on “هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو – یادنامه‌ی محمدرضا شجریان

  1. غزلی برای استاد آزادی‌خواه آواز ایران 🌹🕊🎶❤️

    تیرى که خطا رفت نه از جانب ما رفت
    اى دل تو که دانى که چرا سوى خطا رفت

    در گوش نواخوى من آهنگ و غزل بود
    آن نغمه‌سراى گل و بلبل به کجا رفت

    در خانه‌ى ما آینه‌ها رخ ننمودند
    دیگر تو چه پرسى که جفادیده چرا رفت

    خوابى که ز چشمان من از رفتن او رفت
    شاید که به خون‌خواهی من هم‌چو صبا رفت

    پیمانه‌ى مى گوشه‌ى می‌خانه پر از بغض
    رنجیده ز ساقى که چرا صاعقه‌سا رفت

    صالح غم جانانه تو را شادى جان است
    غم کم مخور آن شاه وفا سوى خدا رفت

  2. آنگاه پس از کوچ تو ماه از نظرم رفت
    خورشید ز غم مُرد که مرغ سحَرم رفت

    ای آخِرِ امّید من ای ابر بهاران
    تو رفتی و اندوه چو آتش به سرم رفت

    این چیست که امروز مرا سوخت دگر بار؟!
    با رفتن تو باز تو گویی پدرم رفت…

    خواهید ببندید مرا خواه گشایید…
    دنیا قفسم گشت چو آن بال و پرم رفت

    نیمیم ز آب و گِل و نیمیم ز دل، حال
    نیم ِ گِلی‌ام مانده و نیم ِ دگرم رفت

    ای درد فرودآی که شادیم تَبَه گشت
    ای اشک فرو ریز که تاج هنرم رفت

    اندوه چو دریایی و دریا همه طوفان
    من غرقه‌ی اندوه که مرد خطرم رفت

    ای دل تو بدین لفظ ِ غریبانه چه خواهی؟
    در غُربت خود سوز که آن شعر تَرَم رفت

    در سوگ خسرو خوبان، محمدرضا شجریان
    #شاهین_سلگی
    ۱۳۹۹/۷/۱۹

  3. .
    حرفى نیست
    ساده بگویم
    ساعات بسیارى را با نواى روح نواز شما زندگى کردم و لمس کردم که شنیدن شما؛ همان حرمتى بود که باید براى نعمت ادراک و شنیدن و دیدنم قائل میشدم
    مدعى شناخت کامل شما نیستم
    اما خوشحالم که پیش از پر کشیدنتان سعادت عشقبازى با بخشى از یادگارى هایتان را داشتم.
    .

    خوشا به حال ما که شما را داریم
    و خوشا به حال شما که رسالتتان را بهتر از آنچه باید، به سرانجام رساندید.
    روحتان قرین آرامش
    #رو_سر_بنه_به_بالین 🖤
    .

  4. اندوه تمام آشیان بر جانی
    مرغ سحری و نغمه‌ی بارانی
    از محنت موطن پدر برخیزد
    اِستاده هنوزه خسرو خوبانی
    صدرا صدقیانی

    1. سالها بعد که همه امروز را یاد برده اند کسی نمی داند چرا پنج شنبه ای مهر ماه درختان گریه میکنند و هوا هی می زند زیر آواز

  5. صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخواست
    عندلیبان را چه پیش آمد؟هزاران را چه شد؟…
    آن خسروی آواز،دلنشین نوای نای ایران
    آن جان جانان،یگانه نغمه خوان، همراه دوران
    آن چونان رستم شهنامه،پهلوان پهنه خنیای ایران
    آن صدای سترگ آزاده ،برآمده از خاک خراسان
    آن آرمیده در توس، همجوار فخر دانایان
    آن پیوسته به خیل نامداران
    آن گوینده :خاک پای مردم ایران
    آن همیشه جاویدان
    <>
    ره جاودانگی پویید و جاودانه گشت.نام و یادش تا آسمانها هست زینت بخش خیل نام آوران ادب و فرهنگ و هنر ایران زمین خواهد بود…
    ارادتمند تمام دوستداران استاد شجریان
    اصغر شاهوردی
    مدیر عامل شرکت راهسازی
    ساروج صنعت ماد

  6. من نمی گویم خدا رحمتش کنه. چون ایشون مورد رحمت خدا بود. مگر می شود مورد رحمت خدا نبود چنین احترامی کسب کرد و تاثیری گذاشت.

  7. جان عشاق کجار فتی تو
    مرغ خوش خوان کجا هستی
    جان ها منتظرند تا که بخوانی باما
    ناله ی مرغ سحر، های کجای رفتی تو

  8. برای استاد شجریان
    « آستان جانان»

    بخوان
    و نپرس دلم برای کدام دروغ پر می زند
    که به حقیقت ناچیز بطری ها پناه آورده ام
    در صدای تو حرف های زیادی به الفبای جهان اضافه می شود
    در صدای تو می شود باتوم را
    از قانون اساسی خیابان حذف کرد
    در صدای تو ما به سلامتی بیات ترک حد می خوریم
    و آخ نمی گوییم
    بخوان
    و نپرس چرا گلوله، مرگ را زیباتر می کند
    ما دیگر حقیقت هیچ چیز را به خاطر نمی آوریم

    آنا رضایی
    از کتاب اسفندیاری در چشم چپ

  9. استاد سرو قامت
    چندی است در این سرای پاک
    همچون هزاری بر شاخ گل نشسته
    بی هراس از خارها
    می سرایید نوای آزادی را

  10. چه بگویم؟ صدا و خاطرات ما مردم بود که رفت …
    اما ضبط آن صدا و خاطرات از ذهن و قلبمان هیچوقت پاک نمیشه.

  11. هزاره ها چه دقیق، ردیف اند تا طلوع و غروب دو اسطوره را به نظم، نظاره کنیم.

    پس از فردوسی بزرگ، هزار سال طول کشید تا در خزان و با بوی باران؛ اسطوره ای زاده شود که با آهنگ وفا و سخن عشق؛ به جان عشاق، آرام جان بخشد و رنگ تعالی …

    بی شک! گلبانگ شجریان، سرود مهر است و سخن عشق …

    نوای شجریان؛ همچون نسیم بهاری، آهنگ وفا برای پیوند مهر و آشتی بوده و هست …

    آن جان جانان! بزرگمردی بود که فریادش برای درک معمای هستی، چشمه نوش بوده و هست …

    آن مرغ خوشخوان! در بزنگاه های ظلم و ستم، هیچگاه به مردمش پشت نکرد و نشان داد که هر چند سرما و بی مهری بر مردمش همچون زمستان است؛ اما همیشه انتظار از سپیده دم بهاری در دل و خیالش بوده و هست …

    شجریان! چهره به چهره با مردمش، در بیداد غم و فریاد شادی، هم نوا بوده و هست …

    امید آنکه قاصدک خوش خبر، آسمان و طریق عشق را به سوی آستان جانان بپیماید و پیغام اهل دل را به آن جان جانان برساند که: این خلوت گزیده ما دلشدگان! بی تو، بسر نمی شود.

    یاد ایام حضورت، بخیر …

    هر چند که پر کشیدی و این دهان بستی، ولی با همایونت دهانی باز شد …

    بدرود بزرگمرد
    #محمدرضا_شجریان
    #شجریان

  12. مولانای عصر من؛
    صدای فغان ناله اندوه خس و خاشاک من؛
    خداوندگار موسیقی من؛
    ربنای سفره افطار من؛
    مسخ شدم با رندان مستان تو؛
    شیدا شدم با مرغ آواز تو؛

  13. برای جان جانامم
    آقای خوبی ها:

    تو تماما وطنی
    جان تنی
    بی تو وطن در خطر است
    جان به‌در است  

    باران کریمی

  14. #آدینه_طوس_شیدای_نامه_پرواز_مرغ_سحر

    #فریاد سر میدهم #مرغ_خوش‌_خوان، #معمای_هستی را، #همنوا با زیر و بم #بیداد_زمان از پس این #خزان‌ِ_سرد چگونه دریافته‌ای؟ جواب می‌گیرم‌: #سر_عشق بپوشان و تنها سخن عشق را بازگو.
    #رندان_‌ِمست در #طریق_عشق به #راز_ِدل مشغولند، #غوغای_عشقبازان، #جان‌ِ_عشاق را می نوازد تا جان‌ِ جان را #جاودانه کند…
    نظاره‌گر #زمستانم، #دل_مجنون مرا به توس فرا می خواند به مزار #خراسانیات….. با #خیال_خویش خلوت‌گزیده‌ام، #دستانِ #دلشدگان ساز خاموش را نوازش می‌دهد تاشاید ساز #قصه‌گو کوک شود..
    بوی #باران مشامم را پر کرده است بر #آسمان_عشق می‌نگرم گویی شب #سکوتِ_کویر را بر #یاد_ایام می‌نشاند، بر #آستان_جانان چشم دوخته‌ام و جام تهی را در شب وصل به #یاد_پدر می‌نوشم تا #آرام_جان را حس کنم.
    #چاووشی از دور ندا می‌دهد: این #دهان_بستی دهانی باز شد وصدای #ربنا بر بندِ جان #دلشدگان می‌نشیند ، و من هنوز زمزمه می کنم بی‌تو به سر نمی‌شود…
    #چهره به چهره‌ی #سروِچمان، #سرودِمهر
    سر می‌دهم تا #قاصدک، رقص‌کنان برفراز #گنبد_مینا؛ درکوی و برزن، #رسوایی_دل را جار زند…
    به #آذرستون می‌اندیشم و #آهنگ‌وفا را می‌جویم تا بر #انتظارِدل، #آرام_جان باشد.
    #بهاریه را فرامی‌خوانم تا #بت_چین را به یاد #عارف با #دودِعود همراه کند؛ و #دولت_عشق را با #پیام_نسیم در قالب پیغام اهل دل بر #دیلمان فرستد…
    دلم در #راست_ِ‌پنجگاه متوقف می شود و یاد #رباعیات_خیام می‌افتم، #سپیده که سر می‌زند #رنگ‌های‌_تعالی را بر پیکره‌ی طبیعت مشاهده می کنم، در جستجوی #چشمه_نوش و #پیوند_مهر از ته دل می‌نالم… آه‌باران… #ببارباران…
    جمعیتی در #مرکب_‌خوانی بیست سال فعالیت هنری پایور را می‌کاود تا ازاوج، آثار پرویز مشکاتیان را بنگرد
    همهمه است گویی بانگ مؤذن #یادواره_کنسرت محمد رضا شجریان را با همراهی گروه آوا و شهناز در #صوراسرافیل می‌دمد….
    بر #آستان_جانان گر سر توان نهادن…
    #گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد…
    طلوع و ابتدای مهر به غروب و نیمه رسیده، به هرسو می‌نگرم این آواییست که می‌شنوم: آن‌که بر تارک آسمان نشسته کسی نیست جز محمدرضا شجریان
    به فردوسی بزرگ می‌گویم حواست باشد بزرگ‌مردی تکرارنشدنی میهمان توست و به اخوان‌ثالث یادآوری می‌کنم سلامش را تو پاسخ گو…

    #یکانی

    دلنوشته ای با الهام از آلبوم های مانا یاد استاد #محمدرضا_شجریان در روز وصال و پرواز مرغ سحر بسوی خداوند رباب ؛ آدینه طوس و انتظار و بی‌قراری دل و روز شنبه فراق تن و سجده و آرامش خاک بر آن و خاکسپاری استاد در جوار آرامگاه فردوسی

    @yekani

  15. استاد شجریان عزیزم

    برای تمام آن لحظات و زمان هایی که جان و دل ما را با صدای آسمانیت از این زمین محنت کده دور ساختی ممنونم .

    برای تمام آن ساعات و زمان هایی از نوجوانی و جوانیم که منتظر بودم تا یک نوار کاست جدید از شما بیرون بیاید و برای روز و شب هایی که به خواندن شما گوش دادم و دیوان حافظ و سعدی را آوردم و ساعت ها شعرهای آواز شما رو دوره کردم ممنونم.

    و مگر می شود فراموش کرد حس و حال بعد از گوش دادن کاست ” بیداد ” را…..

    یا “دستان جان” و ” عشاق” و ” آستان جانان” و “سر عشق “و ” نوا ” و “گنبد مینا”و ” دود عود” و” قاصدک “و ” شب، سکوت ، کویر” و …..چاووش ها و ….

    استاد عزیزم

    بخشی از روح و جان من با شما شکل گرفته است و برای این بخش از روح و جانم که وامدار شماست بسیار ممنونم.

    روحتان شاد و قرین رحمت حضرت حق 🌹

    دوست دار همیشگی شما : نماینده ای از نسل دهه پنجاه

  16. ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
    ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

    چه دیدی اسـتاد؟ چه خبر هستش؟
    بیا فریاد بلندی بزن. یکبار دیگه بگو ‌”این فلان فلان شده‌ها به همه‌ی ما دروغ گفتن، هممون را فریب دادن.
    هیچی در بساطشون نیست…”
    در عجبم، کسی که در کنار فردوسی بزرگ آرام میگیره چون باور داشت که فردوسی زبان من را نجات داد، چرا برای به خاک سپردنش باید از الفاظ پوسیده عربی به کار برده بشه!😞

    مگه نگفتی:

    بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
    تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم

    ای کاش فقط یکبار دیگه، فقط یک بار دیگه میومدی به روی صحنه… به این ملت اهریمن زده با صدای خودت یکبار دیگه میگفتی.

    بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
    مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند

    کلام تو قدرت داره، صدای تو روح داره. آواز تو جان داره.
    ۱۴۰۰ سال با هنر ما کنار نیومدن.

    زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
    دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

    هنرت همیشه ماندگار، صدایت همیشه جاودان و حضورت در قلبمان همچون گفته شیخ اجل سعدی؛
    تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی…

    امید که شاید روزی چونین نباشد.
    روحت شاد.

  17. خیلی حس خوبی ست.
    اینکه هرکجا می روی موسیقی همراهت باشد.
    در هوای عطرآگین بهار و یا در عصرهای طولانی تابستان ، زیر باران پاییزی و یا قدم زدن بر روی برف های سپید زمستان هرکجا بروی نوای دلنواز موسیقی در گوشِ جانت طنین اندازد.
    این حس را سال اول دانشجویی وقتی برای اولین بار صاحب تلفن همراه شده بودم تجربه کردم.یک گوشی Sony Ericsson K510 با حافظه داخلی ۲۸ مگابایت که حداکثر ۴ یا ۵ آهنگ را می شد در آن جای داد. هر بار که هوس همراه شدن با آهنگی جدید به جانم می افتاد به ناچار می بایست از یکی از همراهان قبلی دل بکنم.چندین بار آن داشته های اندک را زیر و رو می کردم تا همانی را که تحمل دوریش قدری آسان تر بود پیدا کنم و پس از آن برای وداع چندین بار به او گوش می سپردم.
    یکی از این داشته های اندک «بارون» استاد بود.
    خدا می داند چند بار گلچین شد تا برود و جایش را در حافظه به دیگری بسپارد ، اما هربار در همان مراسم وداع آنچنان چنگ بر دل می زد که دیگر کندنش مشکل می شد. و می ماند.
    با هر پیشرفت علم و به روز شدن تلفن های همراه او نیز به منزل جدید نقل مکان می کرد و اینچنین شد که ماند … برای همیشه ماند…
    و امروز در خلوت خود مراسم عزایِ نازنین استادمان را با همان همراه همیشگی بر پا کردم.

    ببار ای بارون ببار…

    فاطمه نصرتی
    ۱۹ مهر ۹۹

  18. سرانجام طبیعت غدار دست به کار شد و این بار نه به رسم همیشه که “اسب پاییزی را در باغ میتازاند” ، باغبان را نشان گرفت و او را به خزان نشاند.
    مرغ سحری خاموش شد و برای همیشه باغ را ترک کرد.

  19. چو نی نالدم استخوان از جدایی

    فغان از جدایی فغان از جدایی

    قفس به بود بلبلی را که نالد

    شب و روز در آشیان از جدایی

    دهد یاد از نیک بینی به گلشن

    بهار از وصال و خزان از جدایی

    چه سان من ننالم ز هجران که نالد

    زمین از فراق، آسمان از جدایی

    به هر شاخ این باغ مرغی سراید

    به لحنی دگر داستان از جدایی

    چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی

    که آید سخن در میان از جدایی

    کشد آنچه خاشاک از برق سوزان

    کشیده است هاتف همان از جدایی

    هاتف اصفهانی

  20. ای «آرام جان» در «آسمان عشق» به پرواز در آمدی و «جان عشاق» را با پروازت اندوهی بزرگ فرا گرفت. میدانم که «پیوندمهر» تو با عاشقانت ناگسستنی ست اما دلهایمان سخت می تواند پروازت را باور کند… در این خزانِ مه آلود «عشق داند» که نوای «مرغِ خوشخوانِ» بهار هرگز در این دیار، خاموش نخواهد شد… «آه باران» ببار، بر «آستان جانان» ببار…ببار که تو خوب میدانی چگونه «پیغام اهل دل» را به «جان جان» برسانی. ببار باران و به او بگو که «در خیال» ما یادش جوانه ایست همیشه شکوفا و جاودان. و این «دل مجنون» تا ابد مهر آن «سرو چمان» را زنده نگاه خواهد داشت و عشق نامش را تا همیشه «فریاد» خواهد زد…

  21. بعد چل روز سوی خانه شدند …همه مشغول این فسانه شدند
    گفتشان بود روز و شب همه این… که شد آن گنج زیر خاک دفین

  22. ربنا خوانت خدایا پر کشید
    جام وصلت بی سر و پا سر کشید
    او که عمری در ره عشق و هنر
    دل سپرد و باده در ساغر کشید
    در کنار مردمش از ظلم و جور
    بی محابا صیحه محشر کشید
    در جهان نامش قرین شد با وطن
    نقش ایران را چنان دلبر کشید
    جلوه ی موسیقی فاخر و پاک
    با تلاش و جوشش او بر کشید
    چون سیاوش آتشش در برگرفت
    پر گشود و پای از آذر کشید
    نغمه فردوسیِ آواز ، مانا تا ابد
    زانکه دُرّ از پای خوکان درکشید
    سِحر داوودیِ این صوت و صدا
    تا ابد از غرب تا خاور کشید
    همچو آرش در ره حفظ هنر
    از کمانِ جسم، جانش پر کشید
    گر چه باغی پر گل و شاداب داشت
    عاقبت نقشی ز گل پرپر کشید
    ای دریغا رفت و ما را واگذاشت
    خاک سردش ناگهان در بر کشید
    او که چون مرغ سحر نالید زار
    سربلند این جرعه ی آخر کشید

  23. برگ سبزی ناقابل ، سروده ای توسط آقای حسنلو متخلص به ( حبیب زنجانی) در غم ازدست دادن خسرو آواز ایران،

    تقدیم به روح قدسی و علیامکان شاهبازپرواز خسرو آواز ایران استاد فقید”محمدرضا شجریان” :

    خوش سفر کردی هلا ای خسرو آوازها#
    ربَّنایت میبرد با دودعود افرازها/

    با دهانی بسته اکنون نزد حق آواز کن#
    تا ملائک را بخواند در صف دمسازها/

    رفتی اما رهروانت سر بسر سردرگم اند#
    پرده ها شد درهم و هم نغمه تر پردازها/

    باربد چون بلبلان خاموش و سرها در گریب#
    عندلیبی و هزاردستان ابالاعجازها/

    تازه تر شد داغ ما از نالهء مرغ سحر#
    وز پی ات  شد جان ما هم اشک آن غمّازها/

    گرچه دانم این قفس تنگ آمدت تنگ همچو دل#
    زین شرر باید بسوزد عامل از اغمازها/

    نیک رفتی و بد ماندیم الا ای پادشاه#
    ما نه لایق مر تو همدم بل همان شهنازها/

    کی دگر از مادر گیتی برآید یک چو تو #
    تا بدین پای آورد در سیطرت احرازها/

    دلخوشانیم از “همایون” و سه گاه و دشت عشق#
    یا “بمژگانت” زنی تیر از ورای رازها/

    درد جان را در تحمّل سهلت آمد، درد دل#
    با که گفتی کاین چنین لال و کرند این سازها/

    شحنه ها سرگرم خویشند عاشقان پا در رکاب#
    پس خیال آسوده دار از جانب سربازها /

    گردی از خاک کفت بر چهره میدارد “حبیب” #
    سرمه بر چشم ار نه این موران کجا شهبازها /
    “حبیب زنجانی”، پنجشنبه ۹۹۰۷۱۷ ####
    ۰۹۱۲۳۴۱۵۴۲۴  شماره تلفن همراه جهت شنیدن نقد و نظرات رهگشا و سازندهء بزرگواران بهره مند از این کانال وزین.#

  24. زادروزت مهر و گاه عروجت مهر
    گویی که که نام تو با مهر سرشته اند
    ای آسمان عشق در آستان جان
    مبهوت نغمه های تو جمعی فرشته اند
    گر میرسد به قیامت ببیند بنی بشر
    بر بال های مرغ سحر نامت نوشته اند

  25. سلام و درود و عرض تسلیت به همه ایرانیان
    این جمله رو بارها و بارها از هنرمندان شنیدم. من هم از صمیم قلب این جمله رو باور دارم. بالاترین افتخار زندگی من هم عصر بودن با استاد شجریان هست.
    سپاس

  26. در سوگ استاد محمد رضا شجریان
    اسطوره ی بی تکرار تاریخ موسیقی ایران
    …………………………چه کنم………………
    چه کنم گر دلم آواز تو خواهدازمن
    نغمه ی دلکش و شهنازتو خواهداز من
    چه کنم گر بزند سربه در و دیوارم
    تحفه ای نو ز”دل آواز” توخواهد ازمن
    چه کنم بغض توگر  بر دل وجان بنشیند
    سردهد گریه و “پرواز”تو خواهد از من
    تشنه ی”چشمه ی نوش”توشود،من چکنم
    “چارگاه” از دم اعجاز تو خواهد ازمن
    چه کنم گر زند آتش به دلم “بیدادت”
    غزل خواجه ی شیراز تو خواهد از من
    چه کنم سعدی شوریده چو در رقص آید
    دم جادویی و طناز تو خواهد ازمن
    چه کنم قمری پرسوخته ی دشت “نوا”
    بال وپرجوید و شهباز تو خواهد ازمن
    چه کنم “قاصدک”امسال اگر زود آید
    آن  دم قافیه پرداز تو خواهد از من
    چه کنم من چه کنم، آه خدا یا چه کنم؟
    چه کنم گر دلم آواز تو خواهد از من؟؟
    …………………..
    #بهرام مختاری – تکاب
    پاییز نودونه

  27. خدایا به ما عاشقان استاد صبر بده که توان ماندن در این دنیا را نداریم ارزویم یک لحظه دیدار استاد بود کاش در ان دنیا میدیدمت در زندگیمان غم ها و خوشیهایمان را با نوای تو سر کردیم مگر میشود تو رو فراموش کرد من خدا را در معجزه ی صدای تو حس میکردم 😭😭😭😭😭😭

  28. تا سعدی و حافظ باشند و موسیقی باشد… تاریخ تاریخ است و جهان ادامه دارد و آدمیان زیست می کنند نام و یاد و صدای استاد شجریان جاودانه خواهد بود… ما نخواهیم بود و نه نامی و نشانی از ما، اما جوهره ی وجود نازنین استاد شجریان رنگ می زند جان های عاشق را… از من گفتن. استاد دل گره زد به زلف عشق و جاودانه شد… خوشا او بر قله های عشق و مستی و جاودانگی.

  29. تودرقلبم چه میمانی…..
    تودرقلبم گل یاسی …..
    ترنم های احساسی
    اگر سردم….
    اگرمجموعه دردم …..
    اگرپائیزدرچشمم غزل خوانده است
    ولی ای کاش میدیدی…
    تمام ذهن پاکت دردلم مانده است…..
    وصدایت هر شبانگاهان
    برای این دل وحشی
    همان مهمان ناخوانده است

  30. سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی خودم جناب محمد رضا شجریان
    کاش زودتر می شد که برایتان دو خط بنویسم. امروز که در میان دل‌های ما پیشتر از قبل جا داری، حسرت ندیدند در زمان حیات به دلم نشست و اکنون نیز حسرت شرکت نکردن در مراسم خداحافظی با شما به آن اضافه شد و تا ابد این حسرت را با خود خواهم داشت. اکنون که در کنار بزرگ مرد ادبیات این سرزمین آرمیده ای احساس آرامش بیشتری داری و داریم. امیدوارم که به زودی بتوانم در کنار قبر شما حضور داشته باشم و ادای دین کرده باشم. بدان که بی تو زندگی به کاممان نیست و ما خاک پای توایم.

  31. برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
    برو آنجا که تو را منتظرند…

    چند روز پیش هنگامی که خبر وخامت حالش را شنیدیم، دل نوشته ای نگاشته شد تحت عنوان “حالش خوب نیست اما غصه نمی خورم!” که بقول توماس ولف:
    “برای فراموش کردن بود و نه به یاد آوردن”. فراموشی بیم از دست دادن. اینک که او دیگر رفته است و حضور نبودنش را در عمق جانمان حس میکنیم، مگر میشود غصه نخورد و نگریست ؟! که نه برای او که اینچنین خوش درخشید و نیکو زیست که گریستن بر احوالات خودمان و در فراق گوهر یکدانه ای که اکنون میهمان میزبان شایسته تریست. توصیفات زیبای متعددی در این روزها در وصفش نوشته شد، اما حقیقت شجریان آنست که او فراتر از یک استاد هنر و آواز و حتی یک اسطوره است.
    شجریان ورای توانمندی خارق العاده و کم نظیرش در هنر و ایجاد تحول بی نظیرش در آواز و ختم این شه نامه هفت خوان و پیوند آن با آغوش شنوندگانش در لحظات خلوت و عاشقی و فراق و سرور و خیزش و همبستگی شان، و زیستن در کنار و هم پای آنها در تمامی این لحظات، یک راوی امین و یک جریان جاری از زندگی و آمال مردمان سرزمینش بوده و خواهد بود. او به واقع نقطه ثقل و کانون حلقه ادیبان و شعرا و عرفا و بسیاری از بزرگان ادب و فرهنگ و هنر این مرز و بوم از دیرباز تا عهد معاصر بوده و هست. تا آنجا که سینه شجریان بزمگاه پیوند عاشقان و شیفتگانی گردیده که در فرازستان معنا به میزبانی او در پرتو کمال آن حلقه، حظ و بهره برده اند و معشوق را در بر کشیده اند.
    شجریان نمرده و نخواهد هم مرد که یقینا در کنار مفاخر جاودانه ای چون فردوسی و حافظ و مولانا و سعدی و خیام و دیگر نمادهای غرور آفرین فرهنگ و ادب این مرز و بوم قرن ها در دل و جان و زبان و آداب و فرهنگ مردمانش زندگی خواهد کرد و جاری خواهد ماند، بگونه ای که سرود مهر و ماندگاریش حتی از بدخواهان حقیر نیز جسارت نفی بزرگیش را ستانده و از تقدیر و تعظیمش ناگزیر ساخته است.

    راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
    خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود

    امیرحسین سلاحورزی
    نوزدهم مهرماه نودونه

  32. 🍂
    آخر من این برگه‌های خوشنویسی را با تو سیاه کرده‌ام؛ مثل اذکار اذن دخول که بزرگ، نصبش می‌کنند ورودی امام‌زاده‌ها، که قبل از واردشدن بخوانی‌شان.
    ما عکس تو را گذاشتیم برای دستکتاپ کامپیوتر، تا قبل از اینکه کاری شروع کنیم، تو را ببینیم.
    آخر ما جاده‌ها را هم با تو سفر کردیم؛ رمضان‌ها را هم که با تو افطار.
    وقتی از جماعت تفنگ به دست، خواستیم تفنگ بگذارند زمین هم که دم به دم تو دادیم.
    صدایمان عمری پیچیده توی صدای تو.

    الان هم که پاییز است. غروب هم هست.
    آخر دم غروبی، سر پاییزی، وقتش بود؟

    من اشکم را پاک می‌کنم. دو تا پلک محکم می‌زنم باقی اشک‌ها بریزند. عکس تو توی خانه ما سرجایش است. وقت خط‌نوشتن هم صدایت.
    پول کنار گذاشته‌ام برای خریدن اسپیکر، تا به رسم آن معلم ادبیاتِ شیرین‌سخنمان توی دبیرستان، من هم وقتی توی کلاس از حافظ و سعدی گفتم، یا اخوان و مشیری خواندم، صدایت را پخش کنم برای بچه‌ها.
    تلویزیون قاب خوبی نیست برای تصویرت، جای وسیعی هم نیست برای صدایت. کلاس درس ادبیات آینده من اما چرا؛ باور کن.

  33. سرّ عشق را مرغ خوش خوان داند و بس
    طریق عشق را طی کردن، کار رندان مست

    دستانِ هزار دستان و شب سکوت کویر
    بوی باران و معمای هستی، عشق داند و بس

    آه باران، سرود مهر و بهاریه با آهنگ وفا سُرای
    ساز قصه گو خاموش و گویی زمستان است

    صدای تو چشمه نوش است و غوغای عشقبازان بهانه اش
    دلشدگان همه دانند که خسرو آواز، فردوسی زمانه است

    پیوند مهر و غم شد یاد ایام تلخ این پاییز
    بردی از شعر، روح و جان از تن آواز رَست

    گویند که بی تو بسر نمی شود جان جانان شعر و ادب
    آزاده مرد اما جاودانه چو دماوند و ایران است
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    تقدیم به استاد بی بدیل آواز
    تاج سر موسیقی فاخر و اصیل ایرانی🌹

  34. برای حضرت استاد
    برای شمایی که از شاگردی شروع کردی؛زحمت کشیدی و رشد کردی و بزرگ و بزرگ تر شدی. تویی که برای استادت در سوگ بنان و آذرستون را با آن هق هق و بغض در زمان اجرا خواندی تا نشان دهی شاگرد خلف و وفاداری هستی. زمانی که در جشن حافظ هر سال نشان دادی که بعد از رفتن بنان موسیقی ایران تهی نشده از گوهرهای با استعداد خود. روزی که با مردمت همراه شدی و (سپیده) را خواندی. بدون ربنای تو افطار معنی نداشت. وقتی که بیداد را برای داد مردمت خواندی و اسیر کوته بینی و زمامداران شدی. زمانی که هر خواننده ای به فکر درآمد بیشتر بود خود را فدا کردی و با هرآلبوم و کنسرتت یک دستگاه و گوشه فراموش شده موسیقی ایرانی را زنده کردی و فردوسی موسیقی ایرانی شدی . که اگر تو نبودی دیلمان و شوشتری و مخالف و عراق از یاد ها رفته بود و راست پنج گاه و نوا و و شور افسانه ای بیش نبود. زمانی که فقط با همراهی تنها یک تار کنسرت با عظمت چشمه نوش را در مقابل عاشقانت به نمایش در آوردی. عشق داند و چهره به چهره و ساز خاموش را خواندی تا مردم را دوباره با حافظ و بابا طاهر و عطار و سعدی و مولوی آشنا کنی. رباعیات خیام را با دکلمه شاملو و اشعار خیام به اثری غیر قابل باور مبدل ساختی. دود عود و دستان و آرام و جان و آستان جانان و در خیال و یاد ایام و سرو چمانت را همچون روح در کالبد بی جان موسیقی دمیدی و به آثاری بی بدیل و جاودانه تبدیلشان کردی. با اجرای شب کویر سکوت موسیقی را به بُعد و زاویه جدیدی بردی و در معمای هستی راز جهان را بازگو کردی. زمانی که زمستان است را با اشعار بی نظیر ثالث خواندی و دوباره اسیر کج بینی و شقاوت ها شدی. سایه و شفیعی کدکنی و آذر و سپهری با آثار تو بیشتر شناخته شدند. در تمام بزنگاه های تاریخ این کشور شما حضور پر رنگ و تاثیر گذار داشتید مانند آنجا که برای بم خواندی.زمانی که خود را صدای خس و خاشاک خواندی و به آن افتخار کردی. جایی که مرغ سحرت همچون شمشیری بر زبان مردم به نوای آزادیخواهی مبدل شد و نسخه جدیدی شد از (ای ایران) که هرگز از زبان ها برچیده نخواهد شد.آنقدر ساز های جدید و آثار مهم و ماندگار از خود بر جای گذاشتی که هرگز فراموش نشوی اما از غریبانه رفتنت سوختم و آتش گرفتم.تو را امسال از دست ندادیم که سالهاست از شنیدن صدای آسمانی و چهره دلربایت در سیمای وطن محرومیم. باید میدیدی که هر ایرانی به یادت در فضای مجازی و واقعی به سوگ نشسته. البته عده ای هستند که در هر اتفاق نخود هر آش هستند و بدون شناخت و تفکر و به علت نان به نرخ روز خوری و همرنگ جماعت شدن و البته مرده پرستی که در ذات آنهاست روزی با مردن سردار سیاه پوشند و چند روز بعد از انهدام هواپیما به دست همراهان همان سردار به سوگ مینشینند را از باقی مردم فهیم ایران جدا بدان.به قول خودتان که سالها پیش فرمودید شما کار خود را کردید و دین خود را به موسیقی ایران ادا نمودید. اکنون شاگردانت بخصوص همایونت وظیفه سنگین تری دارند. برای شما نوشتم تا بدانید هرگز از یاد دوستدارانت پاک نخواهی شد. خدا را شاکرم در زمانی زیستم و هوایی نفس کشیدم که تو درآن نفس کشیدی و اسطوره ای چون تو را از نزدیک به نظاره نشستم.
    یکی از میلیون ها عاشقت
    نوید رضائی

  35. 🗨🗨🗨🗨🗨

    “دف” در طنین و تاب
    “نی” به مویه و نال
    “چنگ” گیسو به چنگ
    “تار” زخمه در سینه
    “کمانچه” کمان خمیده
    “تنبک” کوبه به گونه
    “عاشقان” در بُهتی بی مُژه
    خیره به هیمه :

    “آنک سیاووش از لهیب آتش بر آسمان رهید”

    م.نونژاد
    ۱۸مهر۱۳۹۹

    🗨🗨🗨🗨🗨

  36. به دستبوس تو نائل نیامدیم ای دوست
    بر آستان تو ما را هوای پابوس است
    ز مومنان جهان هرکه قبله ای دارد
    غلام مذهب آنم که قبله اش طوس است

    م . نحوی

  37. متنی که چند سال پیش برای زادروز استاد با اسم آلبوم های استاد نوشتم و میخواستم حضورا تقدیم کنم ولی نشد .

    زادروز این زاهد زرین سخن زاید وصف ، آنکس که ز زیبنده کلامی ز زبانش ز بندم برهانید و ز زنجیر رها ساخت مبارک بادا !
    دوستت دارم شجریان ! . آنچنان که یاد ایام گنبد مینای تو معمای هستی و نقش خیال من است . و چنان که پیام نسیم تو ، بوی باران را بیادم می آورد و رسوایی دل من در خیال دیدن روی تو را ،عشق داند .
    در آسمان عشق ، مرغ خوشخوان و مرغ سحری تو را نوایی دگر است . آنروز که هر سازی خاموش است گلبانگ تو ساز قصه گوی من شد و آهنگ وفا ، چون رایحه ی دود عود انتظار دل من گشت .
    ما دلشدگان تهی جام ، دل مجنون خود را به سرود مهر تو سپردیم تا در آن روز که قاصدک ، رخت بر بستن خزان و شب وصل بهار دلکش را نوید داد ، پیوند مهر بسته و سرو چمان را ز بیداد به دستان تو سپاریم.
    جانِ جان ، جان عشاق است که سپیدی کلامت آرام جان را در شب سکوت کویر که برای ما چون زمستان است ، ارمغان آور خواهد بود ؛ و به حس مویه ز بیداد زمانه آستان جانان را آه باران خواهد کرد .
    ندایت نگین نازنین ناگفته های نوای نای نیاکان است .
    خلوت گزیدگان کوچسار شب را چاووشی و آنان که بیاد عارفند چشمه نوش .
    ما رندان مستیم که چهره به چهره غوغای عشقبازان را از نهاد برآوریم و گوییم که بی تو بسر نمی شود .
    راز دل را با نای دل فریاد خواهم زد ، بسان جوانی ، دوستت دارم شجریان !! .

    نیما نظارت . تابستان ۹۰

  38. بچه‌ام. زیر ده سال. خانه حیاط بزرگی دارد و به دو قسمت شده، حیاط بزرگ و حیاط کوچک.
    یک گوشه از آن انباری‌ست با جهانی از شلوغی.
    بالای سقف انباری هم جهان درهم برهمی‌ست که محل یافتن گنجهای پنهان کودکی من‌اند که به امید یافتن گوهری، همه چیز را زیر و رو میکنم، از آهن آلات تا گونیهای پاره پوره و کارتن…
    مجله و کاغذ هم هست…چشمم می‌افتد به مجله جدول با آن اندازه جیبی و مستطیلی‌اش…عکسی روی جلدش نقشه بسته…تصویر مردی که بر سر مزار کسی نشسته و به دوربین لبخند میزند.. عینک درشتی به چشم دارد… ندیدمش قبلا ولی حس میکنم شاید جایی اسمش را شنیده باشم از بزرگترها…حس میکنم از او خوشم می‌آید…
    سالها میگذرد… بیشتر از بیست سال دارم و هنوز هم خیلی موسیقی سنتی را دوست ندارم..تازه چشمم به جهان دیجیتال و کافی‌نت باز شده..معتادش شده‌ام..یک کافی‌نت دنج پیدا کرده‌ام و یک‌سال است یک نفس هر غروب تا آخر شب میروم به آنجا…صاحبش پیرمرد سیگاری‌ایست که کمی رابطه پدر و فرزندی پیدا کرده‌ایم…از لابلای این رفت و آمدها میفهمم ناخدای بازنشسته نیروی دریایی‌ست…قدیمی‌ست ولی عیبی که دارد مدام و یک‌نفس موسیقی سنتی پخش میکند..بنان و مرضیه، ایرج و گلپا…گاهی هم صدای خاصی پخش میشود که عجیب و غریب میخواند..جوری میخواند انگار گلویش تار است و پیانو، کمانچه و سه‌تار…حالا انقد آنجا پاتوقم شده که خواه و ناخواه معتاد موسیقی سنتی شده‌ام…یک شب گوش نکنم انگار چیزی کم دارم…میگذرد و تندباد حوادث داغی بر دلم میگذارد…هر شب شاید یک‌ماه توفیق اجباری نصیبم شده و کاست فریاد را گوش میدهم..دیگر خیلی جاهایش را از حفظم..از ملودی تا شعر…
    حالا که نگاه میکنم میفهمم آن مرد خوش لبخند عینکی کودکیم، شجریان بود، آن مرغ خوشخوان جوانیم شجریان بود و امروز که برای اولین بار حس کردم پدرم را از دست داده‌ام و درد یتیمی را فهمیدم، باز هم پای شجریان در میان است…
    از دیشب گریه میکنم، زور نمیزنم، اشک خودش می‌آید و می‌آید… گاهی بیتابم و گاهی صبور…ولی میدانم..میدانم شجریان کسی‌ست که در من بوده، زندگی کرده، چه میدانستم چه نمیدانستم…و از امروز چنان در من نفس میکشد که هرگز جای خالیش را حس نخواهم کرد..اگر هم بغضی و دلتنگی‌ست به فراخور مادی بودن ماست که انسانیم و از خاک…
    حالا کمی دلخوشم که دوتا فردوسی داریم و در جوار حضرت فردوسی دوش به دوش هم ایران را میسازید…حالا حافظ زمانه ما تو هستی و دیگر دوتا حافظ داریم…حالا دوتا شیراز داریم… حالا تو مولانای زمانه‌ای و فقط به قونیه چشم نداریم…
    حالا مشهد آرامگاه عاشقانِ بسیار دارد که بیاییم و دو زانو در پیشگاهت بنشینیم و شمع اصحاب شوی و یوسف خوشنام ما و دلبر عیار ما…
    استاد عشق و مهر و آواز و زندگی، هیچوقت ندیدمت، از دوستانت و نزدیکانت نبودم، فرزندت نبودم و حتی خودت نبودم و همیشه بابت این موضوع به تو و دوستانت و همایون جان، حسادت خواهم کرد…قرار ما باشد در جایی بهتر از اینجا، در زندگی بعدی، که بخوانی و پا به پایت بخوانم و دل بریزم…

    …و جاودانگی
    رازش را
    با تو درمیان نهاد
    پس به هیئت گنجی در آمدی،
    بایسته و آزانگیز
    گنجی از آن دست
    که تملک خاک را و دیاران را
    از این سان
    دلپذیر کرده است
    نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
    متبرک باد نام تو…

    خاک پای تو
    یکی از مردم ایران

  39. سوگ سرودی برای خسرو آواز ایران محمد رضا شجریان

    آواز خوان شیر ما
    کجا می روی عزیز؟!
          که از داغ تو تا نهایت دور
           سوگوار می شویم
                        بیقرار می شویم
    ………………..
    رفتی ، بخیر وسلامت
                آرام گیر و آسوده باش
    که پیوسته در نبود تو
              این نغمه های سرود تو
    بر دشت بوی ما
             دلنواز می شوند
    و بر چکاد قله های پیر
              آسمان نواز می شوند
    و گاه بر گورهای بی نشان
                            بی امان
               خشم آواز می شوند
    جاری به شش جهت
    در کوچه پس کوچه های توبه تو
    از شکاف درهای مندرس
    از شیشه های خفته در غبار آه
                                راه براه
                  نرم خیز و عطر بیز
                   می کنند عبور
    عطری از جنس پایمردی و امید وشور
            حتی ز راه دور
             جان نواز می شوند
    و بزهای کوهی جنگلهای با شکوه شمال
    در دره های رود
    بر بام قله ها
                با تو هم آواز میشوند
                یکه تاز میشوند
    و شترها در کویر لوت
           با نوای حدی تو
    آنی گرد هم آمده
    پستان آغوزشان باز میشوند    
                  سر افراز میشوند
    و شبانان گله های پر شیرکوههای سنگسر
    با نی
    نوای حزین ومویه ترا زمزمه میکنند
                   جواب آواز میشوند
                    دمساز میشوند
    و پرندگان مهاجر
    با رنگ دلگشای تو
                 بی نیاز و ناز میشوند
                آماده پرواز میشوند
    و صیادان دریا دل جنوب
              از سر صبح تا غروب
    شانه به شانه می روند
                بآواز تو ساز میشوند
                 محرم راز میشوند
    و کولی بران کرد
    از مرد و زن
     بزرگ و خرد
    در کولاک سخت دی
    در گرم سوز تیر
    پنجه مال کوه وکمر
          با تو هم آواز میشوند
            سرآغاز میشوند

    و گرگان و روبهان،موشان آسیا وموریانه های سقف
    از هرم صدای تو
    رم کنانه به قعر لانه می خزند
              با تو ناساز میشوند
               جانگداز میشوند
    ومن با صدای تو پرواز میکنم
    با شما راز ونیاز میکنم
    عقده های خویش باز میکنم
                 آرام میشوم
    …………………….
    آواز خوان شیر ما
    درود ما به شما، بدرود
    آرام گیر و آسوده باش
    که جاودانه در گوش ما
                    رقص صدای توست
    ایران سرای امید ماست
    ایران تار و پود ماست
           صبح سپید ماست

    شهمیرزاد مهر ۹۹
                    محمد حسن جواهری

  40. استاد عزیزم
    آخر آن روز مبادایی که از آن می‏ ترسیدیم آمد
    و تو از ما گرفته شدی
    ولی خوش به سعادتت مَرد
    جای تو در بهشت و ما در جهنمیم

  41. عاشققت بودیم و هستیم و خواهیم بود
    رفتی و رفتنِ تو، آتش نهاد بر دل ها

    از کاروان چه ماند، جز آتشی به منـزل؟

    آتش به جانم افکند، شوقِ لقای دلدار

    از دست رفت صــبرم… ای ناقه پای بردار!

    ای ساربان خدا را، پیوسته متـصل ساز

    ایوار را به شبگیر، شبـگیر را به ایوار

    در کیشِ عشقبازان، راحت رَوا نباشد
    ای دیده مِی ریز، ای ســینه باش افگار

    ما عاشقانِ مستیم، سر را زِ پا ندانیم

    این نکته ها بگرید!! بر مَردمانِ هـشیار

    در راهِ عشـق، اگر سر بر جایِ پا نهادیم

    بر ما مَگیر خرده! ما را از دســت مگزار

    در کارِ ما نیـاید، جز عاشـقی و دوستی

    در کارِ ما بهایی کرد، اســتخاره صد بار

  42. ناب ترین وبکرترین شخصیت بشری یکه انسان دوران ها دارنده ی فروغ ایزدی بیامبرو بازماند ه ی ایین تاریخی اهورایی ویادگارزنده کننده ی حماسه ها ونیک بنداری ها ونیک گفتاری های ایران باستان به کرات با صدای الهام بخش ونافز وجازب افکار فلسفی اعصار شاعران گزشته را یاد اور نموده ومی نماید از قبیل:
    رهزن دهرنخفته است مشو ایمن ازاو//که گر امروز نبرده ست که فردا ببرد
    تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین طرار// تاج کاووس ربودوکمرکیخسرو
    جهان بیررعنا راترحم درجبلت نیست// زمهراو چه می برسی دراو همت چه می بندی
    جهان بیر است وبی بنیاد از این فرهاد کش فریاد// که کرد افسونن ونیرنگش ملول از جان شیرینم
    به حق که با این غارت گنجینه ی بشری وگوهرین وجود و برترین شخصیت انسانی توسط جهان فریبکار ومزور همان صداو سخن این خورشید فروزان بیش از هر زمانی به دل نشست وبه واقعیت بیوست . جهان در نهایت قساوت و شقی بودن این کار خود را به منزله ی مهر تایید نهادن بر هشدارها و بیغام های استاد شجریان بزرگ هویدا نمود وجاودانه گرداند رسم ستم و ترک تازی خویش را بر عرصه ی گیتی که تاقبل ازاین انچنان اشکار ورویت نگشته بود در هرحال سخنان وصدا ورفتار ان خردمند ومفتی عقل اول ازهمه یاداور واموزنده هزار نکته باریکتر از مو بوده است یعنی جلوتر از اواز محتوا ودرون مایه ی ان صدا بود که مقصود وهم وغم خود ان یگانه ی ارجمند وفرزانه ی دانشمند بودکه می خواست جهان وما فیها رادر وضعیت هوشیاری وگوشداری بنهد وخبر خویش را با جان ودلی سرشار به سمع وروح مردم خویش تزریق کند.
    در وصف تو قلم چه بود شایان//زشوق کمند اوای تو بروم در میان
    داغ هجرت از دستم بداد زبان بیان//روحم به تن نمی اید چون تویی مرا جان عیان
    من گدا را هر بادشاهی جز تو می دهد زیان//کجایی تا به ابد خدمتت کنم عادل ترین کیان
    در تیرگی دلم ندارم بهتر از تو خورشیدی نمایان// فنایشان بینم در این ملک همه ان ناروا گویان
    تو باشی جلوه ی عالمیان به گواه یکتایان// همیشه نمایان همچو خورشید بینوایان

  43. سالها پیش وقتی که سنم حدود ۷ سال بود پدرم کاستی رو داخل ضبط صوت انداخت ” یاد ایامی” به گوشم رسید که تاکنون از ذهنم نرفته است یاد ایامی که در گلشن صفایی داشتم ….
    یاد برنامه آوای ایرانی هم بخیر که چند سال پیش از شبکه ۴ پخش شد و برای استاد سنگ تمام گذاشت

  44. بیهوده مگویید چنین اند و چنانند

    این بی هنران دشمن صاحب هنرانند

    خفاش وشانند که در گردش گردون

    خورشید جهانتاب تحمل نتوانند

    یارب چه بلا رفت که اعقاب سلیمان

    در بند فتادند و رها اهرمنانند

    ای پیر خرابات نه تنها تو شکستی

    این طایفه عمریست که حرمت شکنانند

    ای ماه که رخسار تو در ابر گرفته

    می باش که این مدعیان رهگذرانند

    ای در گلویت خفته دوصد نغمه‌ی داود

    برخیز که رندان جهان دل نگرانند

    جواد توکلی

  45. خدا را شکر که منبعد دیگر استاد لطفی مجبور به تکنوازی نخواهد بود.

    یادآوری اینکه حقیر چندین بار افتخار حضور در اجراهای خداوندگار آواز را داشتم. منجمله هر دو اجرای “”چشمه نوش”” و ….

  46. تقدیم به خسرو آواز ایران

    #ایران_من دلسوز تو #مرغ_سحر رفت
    از #آستان_جان تو ، صوت پدر رفت

    #خلوت_گزیده در کناری ، #بوی_باران
    از #آسمان_عشق تو ، نور قمر رفت

    ما با گلویش هم #نوایِ #ربناییم
    ایران ، صدایت ، ساز و آوازِ هنر رفت

    اینجا #زمستان شد کجایی #مرغ_خوشخوان
    فصل #خزان، با #قاصدک ، آن پر ثمر رفت

    #فریاد و #بیداد و فغان از جور صیاد
    #آرام_جان ، #سرو_چمان ، آن معتبر رفت

    در #یاد_ایامم ، صدا #خسرو ندارد
    یک لحظه، ناگه در #سکوتش بی خبر رفت

    #جواد_بشیری
    @Ja7adBashiri

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *