محمدرضا شجریان در گفتوگوی اختصاصی مهرنامه – با هنر آشتی کنید
تاوان پافشاری روی اصولم را دادهام
امسال که تمام شود _ لابد این جریده را ورق که میزنید، امسال هم تمام شده است _ هفت سال است که استاد آواز ایرانی در کشور خودش ممنوع[از]کار است. هفت سال است که آلبومی منتشر نکرده [اشتباه است] و کنسرتی نگذاشته. اما او صبور و سنگین لابد اما سخت، تمام این سالها را طی کرده است. مصاحبهای نکرده [باز هم اشتباه است]، به رسم معمول این روزهای موسیقی بیانیهای نداده. حتی شکایتی هم نکرده.، جز آن روز که در همایش بزرگداشت حافظ، وقتی میخواست از آن غزلسرای بزرگ بگوید، با همان لحن همیشگی که مخصوص خودش است. با همان آرامشش وقتی میخواست شعری از او را بخواند. انگار صدایش زنگ غم به خودش گرفت. و گفت:
«غنای شعر حافظ من را به خواندن وامیدارد و چنان مرا شیفته میکند و میبَرَد به جایی که از خود بیخود میشود. و یکباره به خود میآیم و متوجه میشوم در جمعی در حال آواز خواندن هستم. شعر حافظ گاهی من را در آواز به جایی میبرد که همیشه نمیتوان به آنجا رسید. البته من آنچه باید را تا بهحال از حافظ خواندهام و از این به بعد هرچه بخوانم زیادهگویی است. اما چه باید گفت که چند سال است اجازه ندارم برای مردم خودم و در مملکت خودم بخوانم.»
شجریان اما در تمام سالهای هنریاش به آنچه فکر میکرده است پایبند مانده و هیچچیز برایش مهمتر از این مسئله نبوده است. حتی به بهای سنگین اینهمه مدت ممنوع[از]کاری.
حالا حتی از آن روها هم تقریباً یک سال میگذرد. از این هفت سال، حالا دو سال است که دولت «تدبیر و امید» روی کار است. رئیسجمهور، حسن روحانی، از همان آغاز تبلیغات ریاستجمهوریاش از خسروی آواز ایران بهعنوان سفیر فرهنگی یاد کرد. و در این سالها نیز وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیاش، معاون هنری و سخنگوی وزارتخانهی ارشاد [!] بارها و بارها از این گفتهاند که شجریان از نظر آنها محدودیتی برای فعالیت ندارد. با همهی اینها این اتفاق تا کنون رخ نداده است. مقصر هر که باشد، بدونِ شک دولت نیست. لابد همان تندروها هستند، همانها که قبلترها بهعنوان گروه فشار خوانده میشدند و حالا حرف از برگزاری کنسرت خسروی آواز ایران بیاید، صداهایشان را بالا خواهند برد. شاید هم ماجرا چیز دیگر است؟
اما مگر این مسائل اهمیتی دارد جز اینکه مهمترین چهرهی آوازی ایران هفت سال است که امکان روی صحنه رفتن ندارد: امکان اجرای کنسرت. مگر میشود آوازخوانی که در دههی هفتم زندگیاش است را از خواندن محروم کرد؟ [حالا که شده!] آن هم آوازخوانی چون شجریان که اعتبار آواز ایران است. و به گفتهی رئیسجمهور کشورش، مهمترین سفیر فرهنگی آن. غمناک است؟ هست؛ بیشتر از آن اما، مضحک.
لابد شجریان در این سالها رفته است و در گوشهوکنار جهان برنامههایش را اجرا کرده؛ اما مخاطبانش چه؟ لابد مخاطبان به همان چهرههای پاپ این روزها دلشان را خوش کنند کافی است دیگر… اما اگر خیلیها این را میخواهند، «شجریان» همچنان برایش مهم است که هموطنانش چه چیزی گوش میکنند. چه آوازی، چه صدایی. برای همین هم هست که میرود و در اطراف همین کشور کنسرت میگذارد. یکبار در استانبول و یکبار در ارمنستان؛ اما بیماری هر دو بار مانع از اجرای برنامه میشود که لابد اخبار آن را خواندهاید. اما مگر میشود انتظار نداشت که او در کشور خودش به اجرای برنامه بپردازد؟ این انتظار زیادی است؟