شهید عشق – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و منوچهر جهانبگلو
ماهور و مرکبخوانی (شور، بیات اصفهان و راک)
۱۱ مهرماه سال ۱۳۶۲
این اثر را قبلا با کیفیت پایینتر از آرشیو جناب عطا نویدی قرار داده بودیم.
سپاس فراوان از بهنود عزیز برای طراحی کاور
320kbps – ۱۶۷.7MB : مستقیم – آپلودبوی
پخش آنلاین شهید عشق :
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دلستان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست
ای یار آشنا علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساروان دوست
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
الا شهید عشق به تیر از کمان دوست
*****
هر زمان جوری ز خوبان می کشم
هر نفس دردی ز دوران می کشم
خون دل هر دم دگرگون می خورم
جام غم هر شب دگرسان می کشم
جور دلداران جفای روزگار
گرچه دشوار است آسان می کشم
*****
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم بر کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
که اندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا هوس در سر بماند
صبر وآرام وقرار از دست رفت
گرمن از پای اندر آیم گو در آی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
*****
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی سرجمله این و آن نمی دانم
به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمی یابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمی دانم
چه آیم بر در وصلت که دل لایق نمی افتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمی دانم
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون در این دوران نمی دانم
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانش
چه می خواهد از این مسکین سرگردان نمی دانم
اگر مقصود تو جان است رخ بنما و جان بستان
اگر قصد دگر داری من این و آن نمی دانم
مرا با تو است پیمانی تو با من کرده ای عهدی
شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان نمی دانم
*****
از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت
جنبشی در آدم و حوا نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معین خانه ای
هر کجا جا دید رخت آنجا نهاد
بر مثال خویشتن حرفی نوشت
نام آن حرف آدم و حوا نهاد
حسن را بر دیده خود جلوه داد
منتی بر عاشق شیدا نهاد
هم به چشم خود جمال خود بدید
تهمتی بر چشم نابینا نهاد
یک کرشمه کرد با خود آنچنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
کام فرهاد و مراد ما همه
در لب شیرین شکرخا نهاد
تا تماشای مثال خود کند
نور خود در دیده بینا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار بر صحرا نهاد
شور و غوغایی برآمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
عقل مجنون در کف لیلی نهاد
جان وامق در لب عذرا نهاد
چون در آن غوغا عراقی را بدید
نام او سردفتر غوغا نهاد
*****
نگارا بی تو برگ جان ندارم
سر کفر و غم ایمان ندارم
به امید خیالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجران ندارم
مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان ندارم
دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بیپایان ندارم
نیاید جز خیالت در دل من
بخر یوسف، سر زندان ندارم
خیالت با دل من دوش میگفت
که: این درد تو را درمان ندارم
غمت هر لحظه جان میخواهد از من
چه انصاف است؟ چندین جان ندارم
وگر لطف خیال تو باشد
عراقی را چنین حیران ندارم
بنام خدا سلام وعرض ادب خالصانه محضر شما که بزرگترین خدمت رابه دوستداران موسیقی اصیل وفرهنگ غنی ایران ارائه می نمایید مخصوصا آثار استاد بی مانند شجریان بزرگ را ارائه می نمایید(درجایی خواندم استادمحمدموسوی تعدادزیادی آثارآن زنده یاد را دراختیار دارد که مابرای شنیدنشان واقعا بی تابیم )وانشاالله به زودی منتشر شوند.لطفا آثار آن استاد فرزانه را اگرامکان دارد بیشتر منتشر کنید. باردیگر تشکر قلبی سپاس فراوان ازشما عزیزان دارم .خدا توفیق روز افزونتان دهد عزیزان.
درودگر عاشقان ادب وفرهنگ ایرانزمین
سپاس از کوششتان درین راه
متنی که پیادهسازی کردید با متنی که داخل موسیقی هست، یکی نیست.
فکر میکنم با اسرار خانقاه اشتباه شده، لطفا چک کنید
درود. متن درسته شاید از جای دیگری آهنگ رو پلی کردید