سرود مهر – کنسرت تصویری محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان
تالار وزارت کشور ، چهارشنبه، ۹ آذر ۱۳۸۴
دانلود با لینک مستقیم – دانلود از آپلودبوی
پخش آنلاین کنسرت تصویری سرود مهر:
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد
بگو خوابش نمیگیرد به شب از دست عیاران
|سعدی|
******
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
|سعدی|
******
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شبنشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غمپرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشتهی صبرم به مقراض غمت ببریدهشد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
بی جمال عالمآرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
|حافظ|
******
ای سلسلهمو دستی بر طرهی پرخم زن
یک سلسله مو بگشا صد سلسله بر هم زن
خواهی که شود کشته از هر طرفی فوجی
جانا صف مژگان را یک مرتبه بر هم زن
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشهی تنهایی
|قدیمی و حافظ|
******
آتش سودای تو عالم جان در گرفت
سوز دل عاشقانت هر دو جهان در گرفت
جان که فروشد به عشق زندهٔ جاوید گشت
دل که بدانست حال ماتم جان در گرفت
جرعهٔ اندوه تو تا دل من نوش کرد
زآتش آه دلم کام و زبان در گرفت
از پس چندین هزار پرده که در پیش بود
روی تو یک شعله زد کون و مکان در گرفت
بر سر کوی تو عشق آتش دل برفروخت
شمع دل عاشقانت جمله از آن در گرفت
تا که ز رنگ رخت یافت دل من نشان
روی من از خون دل رنگ و نشان در گرفت
جان و دل عاشقان خرقه شد اندر میان
زانکه سماع غمت در همگان در گرفت
|عطار|
******
دستی افشان، تا ز سر انگشتانت
صد قطره چکد، هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور
شب ما را بکند روزن روزن
ما بی تاب، و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو
ما هسته پنهان تماشاییم.
ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم
باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم
هر سو مرز، هر سو نام رشته کن از بیشکلی
گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که بهم پیوندد همه چیز
باشد که نماند مرز، که نماند نام
ای دور از دست ! پر تنهایی خسته است
گه گاه ، شوری بوزان
باشد که شیار پریدین در تو شود خاموش
|سهراب سپهری|