ده تصنیف از پرویز یاحقی – تصنیفهای برگزیدهی یاحقی به انتخاب خصوصی
پرویز صدیقی پارسی(مشهور به پرویز یاحقّی) (زادهٔ ۳۱ شهریور ۱۳۱۴ – درگذشتهٔ ۱۳ بهمن ۱۳۸۵)،موسیقیدان، آهنگساز و نوازندهٔ ویولن اهل ایران بود.
وی از کودکی نزد دایی خود حسین یاحقی زندگی میکرد و موسیقی را نزد او آموخت. از کودکی با هنرمندان نامداری نظیر ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، و علیاکبر شهنازی آشنا شد و مدتی نزد ابوالحسن صبا موسیقی آموخت. او در کودکی در دبستان پروانه با مجیدنجاحی نوازنده سنتور همکلاس بود ودر ۹ سالگی در رادیو نوازندگی کرد. نخستین آهنگ او برای غلامحسین بنان در برنامه گلهای رنگارنگ بود به نام «ای امید دل من کجائی»، که هماکنون نوار آن موجود است. در سال ۱۳۴۲ دختر نوجوانی را به جامعه موسیقی معرفی نمود که مهستی نام گرفت. او در ضمن چند سال زندگی مشترک با حمیرا برای وی آهنگهایی نیز ساخت. از او تکنوازیهای بسیاری در برنامه گلها باقیمانده که نوارهای آنها موجود است. وی از بزرگترین بداهه نوازان موسیقی ایرانی میباشد و نام او و جلیل شهناز و حسن کسایی یادآور سه شهنواز بزرگ موسیقی ایران میباشد. سبک نوازندگی او بر بسیاری از نوازندگان، تأثیر گذاشت؛ از تأثیر پذیرفتگان ساز یاحقی میتوان به سیاوش زندگانی، مجتبی میرزاده و بیژن مرتضوی و اسدالله ملک و صدرا فلاحی اشاره کرد.
گزینش تصنیفها براساس سلیقهی شخصیست.
۱: تصنیف بیداد زمان، خواننده: مرضیه، ترانهسرا: بیژن ترقی
۲: تصنیف ای امید دل من کجایی، خواننده: غلامحسین بنان، شاعر: اسماعیل نوابصفا
۳: تصنیف آواز دل، خواننده: مرضیه، شاعر: بیژن ترقی
۴: تصنیف کلبهی من، خواننده: دلکش، ترانهسرا: بیژن ترقی
۵: تصنیف مهر آفرین، خواننده: الهه، ترانهسرا: اسماعیل نوابصفا
۶: تصنیف جشن گلها، خواننده: مرضیه، ترانهسرا: اسماعیل نوابصفا
۷: تصنیف امید جان، خواننده: دلکش، ترانهسرا: بیژن ترقی
۸: تصنیف ای فتنه کجایی، خواننده: پوران، ترانهسرا: کریم فکور
۹: تصنیف مرا نفریبی، خواننده: حمیرا، ترانهسرا: بیژن ترقی
۱۰: تصنیف سراب آرزو، خواننده: مرضیه، ترانهسرا: بیژن ترقی
۱۲۸kbps – ۸۷.9MB : مستقیم | آپلودبوی
پخش آنلاین ده تصنیف از پرویز یاحقی :
به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان، کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان، در رهگذرش باد خزان، چون پیک بلا بود
ای برگ ستمدیدۀ پاییزی، آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو همآغوش گلی بودی ، دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عاشق شیدا، دلدادی رسوا، گویمت چرا فسرده ام
در گل نه صفایی، باشد نه وفایی، جز ستم ز دل نبرده ام
بار غمش در دل بنشاندم، در ره او من جان بفشاندم
تا شد نوگل گلشن زیب چمن
رفت آن گل من از دست، با خار و خسی پیوست
من ماندم و صد خار ستم، این پیکر بی جان
ای تازه گل گلشن، پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی، پژمرده و لرزان
به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
ای امید دل من کجایی همچو بختم کنارم نیایی
آشنا سوز و دیر آشنایی یا بلای دل مبتلایی بیوفا بیوفا بیوفایی
تو غارتگر عقل و هوشی به آزار جانم چه کوشی
چو نی دارم در جان خروشی
چه خواهم از تو جز نگاهی
چه خواهی از جانم چه خواهی
ندارم جز عشقت گناهی
بر سیه بختی من گواهی
چون دو چشم مستت دل سیاهی
کو به غیر از آغوشت پناهی
آتشی سر کشی فتنه جویی
آفتی خانه سوزی گناهی
عشق من جان من را چه کاهی
ماه من مجلس آرا تویی تو
عشق من شادی افزا تویی تو
روشنی بخش دل ها تویی تو
راحت جان شیدا تویی تو
سر گران از چه با ما تویی تو
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
به زمانی که محبت شده همچون افسانه
به دیاری که نیابی خبری از جانانه
دل رسوا دگر از من تو چه خواهی دیوانه
از آواز دلم، زمزمه ی ساز دلم، من به فغانم
ای دل چه بگویم ،وز شررت چه بگویم ،حیرانم
تو همان شرری که خرمن یاد من بسوزی
تو که با نگهی ز جان من شعله برفروزی
تو که از صنمی ندیده ای روی آشنایی
ز چه رو دل من تو اینچنین کشته ی وفایی
تا تو همدم شبهای منی
شبها شاهد تبهای منی
همچون آتشی، شعله میکشی
شمع آهنگ منی
ای دل ز تو ما را ،چه نصیبی بود
گشتم ز تو رسوا، چه فریبی بود
غمهای جهان را تو خریداری
آخر تن ما را چه شکیبی بود
به کجا به کجا بری ام ای دل رسوا
ز کجا ای دل رسوا
نکنی تو چرا پروا تو چرا پروا
به زمانی که محبت شده همچون افسانه
به دیاری که نیابی خبری از جانانه
دل رسوا دگر از من تو چه خواهی دیوانه
دیوانه دیوانه
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
به سرآیم آمد ناگه ، آن که کشیده زمن دامن
آن که رمیده چو بخت از من
چو بهاران آمد ، تا این کلبه من ، کند او گلشن
دیده من بشود روشن
آشفته شدم ناگه ، صد بوسه زدم بر ره
تا که ز در ، آن مه زیبا آمد
بعد از غم مهجوری ، تنهایی ورنجوری
همنفسی همچو مسیحا آمد
همچو پری آن زیبا ، آن گوهر بیهمتا
خنده به لب بر سر پیمان آمد
آن غنچه امیدم بشکفته شده دیدم
در بر من چون گل خندان آمد
عمری بر سر پیمان بنشستم
در دل خار جفایش بشکستم
نشدم ز پی دگران ، نگذشت غم من به زبان
ویران بود این کاشانه ، گلشن شد این ویرانه
گفتمش این : کاشانه من لطف وصفا دادی
گرمی و شادابی تو بر این ،کلبه ما دادی
بر همه دلداران مه من ! ( درس وفا دادی )
به جهان غمت چه کشیدم ، تا که وفای تو دیدم
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
تو ای عشق من امید شادی افزای من
دنیای من رویای من رفتی وفا نکرده
بی وفا کسی غنچه را ز شاخه جدا نکرده
شبی همچو اشک سوزانم کنارم بیا
ترسم تو را این ناله ها سوزد خدا نکرده
بی وفا کسی غنچه را ز شاخه جدا نکرده
تو پرورده اشک و اه منی تو را عشق من افریده
بنازم به عشقی که نقش تو را بدین لطف و خوبی کشیده
تویی جلوه گر در دل و جان من تو را همچو بت می پرستم
تو عشق هنر افرین منی (به امید تو زنده هستم)
ای لعل تو نوش من غارتگر هوش من
نام تو ترانه من عشق تو بهانه من
در مستی و هوشیاری ما را نگران داری
از دست غمت نرهم عشق تو به کس ندهم
به عشقت وفا دارم به خدا
وفا را خریدارم به خدا
تو دیر اشنا رفتی چرا کامم روا نکرده
گل ناز من طناز من بازا جفا نکرده
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
جهان زیبا شد ،بلبل چمن آرا شد
در ایران جشن گل ها ز نو بر پا شد
نوروز آمد،نوروز آمد،هم خنده وی،هم نغمه نی،گوید که چه پیروز آمد
پیروز آمد،پیروز آمد،جانانه من،در خانه من،فرخنده چو نوروز آمد
ای گل از گل ها تازه تری،در صحن چمن بس جلوه گری ها داری
با خار ای گل کی همنفسی،چون بوی گلی در سینه گل جا داری
جهان زیبا شد ،بلبل چمن آرا شد
در ایران جشن گل ها ز نو بر پا شد
هم دردی و هم درمانی، هم وصلی و هم هجرانی
عشق و امید دل و جانی
دل مهر و وفا می خواهد، دیوانه چه ها می خواهد
دردم را دانم که ندانی
جهان زیبا شد بلبل چمن آرا شد
در ایران جشن گل ها ز نو بر پا شد
باری گل و می را با هم، من از تو گل و می می خواهم
گیراتر از خواب بهاری
دل در تو وفا می جوید ،غافل که خطا می جوید،می خواهد آن راکه نداری
بردی تو صفای گل ها،بازآکه به پای گل ها،سر در دامانت بگذارم
سیر چمن از سر گیرم،با روی تو ساغر گیرم،رویت باشد صبح بهاری
جهان زیبا شد، بلبل چمن آرا شد
در ایران جشن گل ها زنو بر پا شد
نوروز آمد،نوروز آمد،هم خنده وی،هم نغمه نی،گوید که چه پیروز آمد
پیروز آمد،پیروز آمد،جانانه من،در خانه من،فرخنده چو نوروز آمد
جهان زیبا شد،بلبل چمن آرا شد
در ایران جشن گل ها بر پا شد
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
تو ای امید جان من زدل شنو فغان من
چو رفتم از دیار تو دگر مجو نشان من
به نگاهم بنگر به نگاهم بنگرکه تمنا دیدی ازان
سخن از دل بشنو که به نظاره تو نگهم بگشوده زبان
موی تو قرارم بهم میزند چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند یاد تو زخود غافلم میکند
آه …. چه گنه کردم به تو دل بستم
به بر اتش به چه بنشستم
بلای تو جلوه زمان عشوه گری
برای دل ای بلای دل چون شرری
دلا که سیل غمت مرا سوی خود کشاند
بتا زمن تا خبر شوی هستیم نماند
موی تو قرارم بهم می زند چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند
یاد تو زخود غافلم میکند
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
ای خدا از اشنایان مانده ام جدا کو یار من
در دلش چرا یارب دگر ناله ی من اثر ندارد
این جهان یک دم نشد بر مراد من
هر شب ز دل گویم این سخن
یارب مگر این شب غم سحر ندارد
دیگر چه کسی به جز خدا به داد ما برسد
در باده ی غم به داد من مگر خدا برسد
من مانده ز اشیان جدا به این خوشم
که دمی همراه صبا پیام من به اشنا برسد
من عاشق دلشکسته ام قید جهان زده ام
یارب چه کنم به دست خود شعله به جان زده ام
رفت از نظر ان رویای طلایی
افتاده ام از پا ای فتنه کجایی
ای خدا از اشنایان مانده ام جدا کو یارمن
در دلش چرا یارب دگر ناله ی من اثر ندارد
این جهان یک دم نشد بر مراد من
هر شب ز دل گویم این سخن
یارب مگر این شب غم سحر ندارد
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
تو بمانی تو بمانی که چو جانی در برم
توندانی که ز عشق تو چه آمد بر سرم
اگرچه جهانی مرا شده دشمن
بمان تو برای شکسته دل من
که چشم دل من شود ز تو روشن
شدم به تو عاشق خطا که نکردم
ترا به غم تو رها که نکردم
برای دل تو چه ها که نکردم
شدم به تو عاشق خطا که نکردم
به خدا مست عشق توام
تا که آتش غم شعله زد به دلم
دست از همه یاران بهر تو کشیدم
از جمله عزیزان یکباره بریدم
شکسته دلم را بده تو پناهی
که طفل دل من نکرده گناهی
مرا که ز عشقی نبوده نصیبی
خدا کند ای گل مرا نفریبی
به درد دل من تو همچو طبیبی
خدا کند ای گل مرا نفریبی
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
منم که چشمه سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه و فسانه ام
بلرزدم دل از نسیمی
به بحر زندگی حبابم
در زمانه بی نشانه ام
آرزو آرزو ای سراب بی کران ای امید بی نشان
ای که شعله های تو آتشم زند به جان عشق من بود گناه من
منم عاشق منم شیدا خار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم رسوا مرغ بال و پر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا رشته الفت گسسته ای
نمی پرسی ز حال ما فارغ از این جان خسته ای
جز به دل مشتاقان،غم خانه نمی سازد
وآنکه ندارد سوزی دیوانه نمی سازد
سوز دل بود گناه من
به چشم تو بیگانه منم
چو قصه و افسانه منم
به دلبری افسانه تویی
ز عاشقی دیوانه منم
نه از دلم گیری خبری
نباشدت بر ما نظری
نه اشک من سوزد دل تو
نه اه من دارد اثری