تکنوازی تار – ابراهیم سرخوش
سپاس فراوان از بهنود عزیز بابت ارسال این آلبوم نایاب
در شور، چهارگاه، دشتی و همایون
دانلود از آپلودبوی – دانلود از مدیافایر
پخش آنلاین آلبوم تکنوازی تار از ابراهیم سرخوش :
چه بادست اینکه میآید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافهٔ مشک ختا دارد
بطرف بوستان هرکس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمینوشد قدح بر کف چرا دارد
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه میگردد
شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد
از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش
که هرتاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد
من از عالم بجز کویش ندارم منزلی دیگر
ولی روشن نمیدانم که او منزل کجا دارد
برآنم کابر گرینده از این پس پیش اشک من
حدیث چشم سیل افشان نراند گر حیا دارد
مرا در مجلس خوبان سماع انس کی باشد
که چون سروی برقص آید مرا از رقص وا دارد
اگر برگ گلت باشد نوا از بینوائی زن
که از بلبل عجب دارم اگر برگ و نوا دارد
وگر مرغ سلیمانرا بجای خود نمیبینم
بجای خود بود گر باز آهنگ سبا دارد
اگر چون من بسی داری بدلسوزی و غمخواری
بدین بیچاره رحم آور که در عالم ترا دارد
ز خواجو کز جهان جز تو ندارد هیچ مطلوبی
اگر دوری روا داری خدا آخر روا دارد
خواجوی کرمانی
درودفراوان برشما نازنینان.بسیار زیباست.مضرابهایی پخته و شفاف و صدای دلنشین تار…
سلام
به شما به خاطر اداره ی چنین سایت پربار و وزینی دست مریزاد می گویم . کارهای ارائه شده تماشا دارد و حاشا ندارد. قربان شما
سلام و دست مرازاد به همه دوستانی که برای تهیه و ارائه این آلبوم ناب زحمت کشیدن
دمتان گرم و سرتان خوش باد
ممنون
سلام. نمیدانم در بلبشوی دزدی و کپی برداری از کار این و آن، وقتی از کارهای قدیمی ولو بسیار بی کیفیت پیش از انقلاب فیلم میسازند و ناهنرپیشه گان آنرا بازی وتولید میکنند،به کجا باید شکایت برد. چند وقت پیش کلیپی بدستم رسید که در آن آقای کسائی نوازنده نی، ساختن قطعه صبح بخیر در چهارگاه را با قصه ای دروغین ( سلام علیکم ، سلام علیکم!)به خودش نسبت میداد.( یه آقائی بود که هر روز صبح که میخواست بره بازار به همه میگفت «سلام علیکم سلام علیکم». این در حالی است که من و خیلی از همسالان من این قطعه را در برنامه صبحگاهی دهه سی و چهل شنیده بودیم که ابراهیم سرخوش آنرا با تار اجرا کرده بود. یادمان باشد که در آن سالهای دور خیلی از هنرجویان موسیقی(تار) گوشه های چهارگاه را از روی همین قطعه می آموختند. بهر حال متاسفم که کسی نیست جلوی این سرقت های فرهنگی را بگیرد.جای بسی تاسف و تعجب و حتی بدبختی است که حسین علیزاده نوازنده تار هم این قطعه را همراه کسائی و به نام ایشان و با عنوان « سلام » اجرا کرده است.یعنی یک لقمه نان این قدر می ارزد که آدم شرف خودس را به خاطر آن به این آسانی بفروشد؟
گرامی چو نمیدانی چرا چنین نسبت ناروای سنگینی رو به روانشاد کسایی میدی که هیچ نیازی نداشتند بچنین کارایی
اون که شما میگی تار فرهنگ شریف(نه ابراهیم سرخوش) هست که ساخته ی روانشاد کسایی رو اجرا کردن
داوری ناروا حکایت از دانش کم و ورود به جاهاییه که سررشته نداریم
بهترنیست دیدگاههای ناکامل رو نزدخودنگهداریم؟
دوست دانشمند و گرامی،حتما می دانید که بخشی از موسیقی ایرانی را (عمل) ،دسته دیگر را(ضربی) و گروه سوم را (تصنیف) مینامند.موسیقی (عمل) آثاری است که به مرور زمان به شعر و موسیقی اشان اضافه شده،سازنده بخصوصی ندارد و کسی هم مدعی ساخت و تنظیم آنها نیست.مثل انواع لالائی ها و قطعات معروفی چون بسیاری ترانه های فولکئور محلی که در جای جای مناطق ایران نمونه های فراوان دارد.( رنگ قوچانی،پاچ لیلی،) و ترانه معروف ترانه گل پامچال.مثلا این آهنگ بنا بر باور سازنده آن (سید جعفرمهرداد )بر گرفته ازملودی بسیار قدیمی«تصنیف جنگل» است که به دست فراموشی سپرده شده بود. تصنیف جنگل متاثر از زمزمههایی بود که اهالی گیلان به خصوص روستائیان زمینه بسیار پذیرایی از گوشههای آن داشتند . هم چنین است ترانه های محلی خطه لرستان،کردستان و خراسان و بقیه نقاط سرزمین ایران مثال دم دست نر ترانه.قدیمی و کوچه بازاری ( دم گاراژ بودم و یارم سوار شد) و یا (یک حمومی من بسازم چهل ستون چهل پنجره..)و ازین دست که نعدادشان کم هم نیستند.به بخش های دیگر که(ضربی) و )تصنیف) هستند و به بحث حاضر مربوط نمی شوند،وارد نمیشوم.
برای رد داستان(سلام علیکم) زنده یاد)کسائی)، شما را به خاطره (تورج نگهبان) در مورد ترانه (گمشده) که آهنگ آنرا همایون خرم ساخته ارجاع میدهم.،ملاحظه خواهید فرمود که حتی داستان ماجرای پیرمرد بازاری هم کپی ناشیانه ای از قصه ساخت ترانه (گمشده) است.بد نیست توجه دااشته باشیم که حتی تا همین اواخر هنرجویان، ساز( نی) را از راه تکرار نواختن استادان و از راه(گوش) می آموختند.اینکه کسی با کمترین آشنائی به (نت نویسی) که هفتاد و پنج شش سال پیش هنوز معمول نبوده،این قطعه(سلام) را خودش با نی بنوازد و بعد نت آنرا برای تار تنظیم کند،کاری نبوده که در دهه بیست برای ایشان ممکن بوده باشد، وانگهی فراموش نکنید که این قطعه به (سلام قاجار) است و سازنده مشخصی نداشته است.بد نیست بدانیم زنده یاد حسن کسائی که از خانواده ای تاچر پیشه و متمول بوده هر روز صبح به بازار نمیرفته و آن آقای خیالی را هر روز آنهم صبح در بازار نمیدیده چرا که غالبا بازاریها در آن ساعت از روز هنوز در خواب هستند.وانگهی چرا این قطعه تا قبل از انقلاب با صدای نی شنیده نمی شد. آرم برنامه (شادی و امید) هر روز رادیوی (بجز جمعه ها) در ساعت هفت و نیم بامداد قبل از انقلاب (از اوائل دهه چهل) اجرای این قطعه با تار ابراهیم سرخوش و همچنین فرهنگ شریف بوده است.بعد از انقلاب و ممنوعیت صدای بسیاری از سازها از جمله (نار)، این قطعه با اجرای نوازنده گان نی که به نامشان در رادیو اشاره نمی شد، شنیده شد.توصیه میکنم به اجرای امین الله حسین به نام(سلام قاجار) در این باره مراجعه فرمائید.ضمنا بد نیست بدانید که پنجاه و دو سال پیش،بنده در میان دانش آموزانی بودم که برای اجرای برنامه موسیقی از آموزش و پرورش منطقه ده تهران به اردوی دانش آموزی رامسر دعوت شدم.بهتر است شما به جای اهانت به نظر دیگران، نگاه خود را برای فهم واقعیت های تاسف بار موسیقی در حال زوال امروز باز کنید.موسیقی ئی که کسانی چون(حسین علیزاده)،در آن خود را قائم مقام نوازندگانی می پندارد،که سبک و سیاق ایشان را در نوازندگی از مد افتاده و واپس گرا میدانند.ادعای جعلی ساخت (نی نوا) در «نهفت »و «نیشابورک» دستگاه نوا هم از کرامات جدید ایشان است.این قصه سر دراز دارد.
دوست دانشمند و گرامی،بخشی از موسیقی ایرانی به (عمل) معروف هستند.این دسته از آثار که به مرور زمان به شعر و موسیقی اشان اضافه شده،سازنده بخصوصی ندارد و کسی هم مدعی ساخت و تنظیم آنها نیست.مثل انواع لالائی ها و قطعات معروفی چون بسیاری ترانه های فولکئور محلی که در جای جای مناطق ایران نمونه های فراوان دارد.( رنگ قوچانی،پاچ لیلی،) و ترانه معروف ترانه گل پامچال.این آهنگ بنا بر باور سازنده آن (سید جعفرمهرداد بر گرفته از«تصنیف جنگل» است که به دست فراموشی سپرده شده بود. تصنیف جنگل متاثر از زمزمههایی بود که اهالی گیلان به خصوص روستائیان زمینه بسیار پذیرایی از گوشههای آن داشتند مثال دم دست نر تران.قدیمی و معروف ( دم گاراژ بودم و یارم سوار شد) و یا (یک حمومی من بسازم چهل ستون چهل پنجره..)و ازین دست که نعدادشان کم هم نیستند.به بخش های دیگر که(ضربی) و )تصنیف) هستند و به بحث حاضر مربوط نمی شوند،وارد نمیشوم.
برای رد داستان(سلام علیکم) زنده یاد)کسائی)، شما را به خاطره (تورج نگهبان) در مورد ترانه (گمشده) که آهنگ آنرا همایون خرم ساخته ارجاع میدهم.،ملاحظه خواهید فرمود که حتی داستان ماجرای پیرمرد بازاری هم کپی ناشیانه ای از قصه ساخت ترانه (گمشده) است.بد نیست توجه دااشته باشیم که که حتی تا همین اواخر هنرجویان ساز( نی) را از راه تکرار نواختن استادان و از راه(گوش) می آموختند.اینکه کسی این قطعه(سلام) را خودش با نی بنوازد و بعد نت آنرا برای تار تنظیم کند،کاری نبوده که در دهه بیست برای ایشان ممکن بوده باشد، وانگهی فراموش نکنید که این قطعه به (سلام قاجار) است و سازنده مشخصی نداشته است.بد نیست بدانیم زنده یاد حسن کسائی که از خانواده ای تاچر پیشه و متمول بوده هر روز صبح به بازار نمیرفته و آن آقای خیالی را هر روز آنهم صبح در بازار نمیدیده چرا که غالبا بازاریها در آن ساعت از روز هنوز در خواب هستند.وانگهی چرا این قطعه تا قبل از انقلاب با صدای نی شنیده نمی شد. آرم برنامه (شادی و امید) هر روز رادیوی ۰بجز جمعه ها) در ساعت هفت و نیم بامداد قبل از انقلاب (از اوائل دهه چهل) اجرای این قطعه با تار توسط ابراهیم سرخوش و همچنین فرهنگ شریف بوده است.بعد از انقلاب و ممنوعیت صدای بسیاری از سازها از جمله (نار)، این قطعه با اجرای نوازنده گان نی که به نامشان در رادیو اشاره نمی شد، شنیده شد.توصیه میکنم به اجرای امین الله حسین به نام(سلام قاجار) در این باره مراجعه فرمائید.ضمنا پنجاه و دو سال پیش،بنده از طرف آموزش و پرورش منطقه ده تهران برای اجرای برنامه موسقی به اردو تابستانی رامسر دعوت شدم.شما هم به جای اهانت به ایده و دانسته های دیگران،بهتر است اگر میتوانید به داد موسیقی رو به زوال و انحطاط موسیقی ایران برسید. به از افول روز به فزونی این میراث تکه پاره شده بی اندیشید و اینکه دست اندر کاران این هنر در حال استحاله،بیشتر از هر چیز در اندیشه خودنمائی و اشتهار هستند.اگر موسیقی دانهای مطرح ما همت داشتند بعنوان اعتراض به بیرون راندن نیمی از جمعیت هنری یعنی (آواز و نوازنده گی بانوان) در آغاز این چهار دهه سکوت کرده بودند،الآن شاید فجایع برآمده از ممنوعیت صدای (زنان) در موسیقی مان نبودیم.از کسانی انتقاد کنید که با کمال بی هنری تصنیف های بانوان خواننده قبل از انقلاب را باز خوانی میکنند و با این کار خائنانه و توهین آمیز بر حرکت زشت ممنوعیت صدای زنان مهر تائید میزنند. «« کاه را که نمی کارند،گندم را که کاشتند،کاه که علف ستوران ات خود به طبع حاصل آید»». دل آقایان خوش است که جایزه بین المللی میگیرند و نمی دانند که گردانندگان این قبیل نمایش ها چطور به بیعرضه گی و خودخواهی این آقایان می خندد……این قصه سر دراز دارد….