جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۰، حافظیه
عبدالوهاب شهیدی و گروه اساتید
سهگاه
سنتور: فرامرز پایور
عود و آواز: عبدالوهاب شهیدی
تار: جلیل شهناز
کمانچه: علیاصغر بهاری
نی: حسن ناهید
تنبک: حسین تهرانی
با سپاس فراوان از امیر حسام عبدلی برای ارسال این اجرا
نسخهی اصلی: دریافت از آپلودبوی
فایل کم حجم شده توسط یوتیوب: دریافت با لینک مستقیم – دریافت از آپلودبوی
پخش آنلاین جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۰ :
اَلمِنَّهُ لِلَّه که درِ میکد ه باز است
زان رو که مرا بر در او رویِ نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرمِ راز است
***********
عقل را ره در دل دیوانه نیست
خلوت حق جای هر بیگانه نیست
***********
ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
***********
امان از این دل که داد
فغان از این دل که داد
به دست شیرین عنان فرهاد
که سر به حسرت نهاد
به کوی معشوق خویش و جان داد
ای داد از این فریاد از این دل من
کاین دل شده سر بار مشکل من
ریزد ز بس از دیده قطره قطره
افتاده روی دجله منزل من
رحمی که از پا افتادم ای دل
کردی تو آخر فرهادم ای دل
بر افکندی بنیادم ای دل
آخر دادی بر بادم ای دل
تا کی به هر انجمن
نیلی کنم پیرهن
نوشم به یاد وطن
جامی پر از خون
او باش هر رهگذر
بگذاردم سربه سر
مانند مجنون
ساقی به پا خیز شوری بر انگیزد
مطرب بزن چنگ چنگی دلاویز
جاهد بنال اما شکوه آمیز
تا اندکی احوال ما گردد دگرگون
ای گنج دانش ایرج کجایی
در سینه ی خاک پنهان چرایی
تا بوده در این دنیای فانی کی برده ازخوبان به جزرنج جدایی
***********
ز طریق بندگی علی نه اگر بشر به خدا رسد
به چه دل نهد؟ به که رو کند؟ به چه سو رود؟ به کجا رسد
ز خدا طلب دل مقبلی به علی ز جان متوسلی
که اگر رسد به علی دلی به علی قسم به خدا رسد
تو شهی و جمله گدای تو سر و جان من به فدای تو
چه شود ز برگ و نوای تو دل بینوا به نوا رسد
***********
مولود نبی محبوب خداست
زین حسن ظهور عید فقراست
نازم به چنین بزمی که به پاست
باهم به صفا سلطان و گداست