کنسرت سلیمانیه عراق در تالار تازه تاسیس هنر شهر سلیمانیه
آواز: محمدرضا شجریان
تار: مجید درخشانی
کمانچه: سعید فرجپوری
عود: حسین بهروزینیا
تنبک و آواز: همایون شجریان
دف: حسین رضایینیا
تهیه و پخش در شبکه کردست
۴۸۰p : دانلود با لینک مستقیم: بخش ۱ – بخش ۲ – پشت صحنه
۴۸۰p : دانلود از آپلودبوی: بخش ۱ – بخش ۲ – پشت صحنه
پخش آنلاین کنسرت سلیمانیه عراق :
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکند
دل به امیدِ وصل تو همدمِ جان نمیشود
جان به هوایِ کویِ تو خدمتِ تن نمیکند
با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمیکند
تا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمیکند
ساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد میدهد
کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمیکند؟
************
طبیب درد بیدرمان کدامست
رفیق راه بیپایان کدامست
اگر عقلست پس دیوانگی چیست
وگر جانست پس جانان کدامست
پر از درست بحر لایزالی
درونش گوهر انسان کدامست
یکی جزو جهان خود بیمرض نیست
طبیب عشق را دکان کدامست
خرد عاجز شد اندر فکر عاجز
که سرکش کیست سرگردان کدامست
چه قبله کردهای این گفت و گو را
طلب کن درس خاموشان کدامست
************
دردیست درین دل که هویدا نتوان کرد
سریست درین سینه که پیدا نتوان کرد!
تا دیده ما را ندهد حسن تو نوری
در باغ جمال تو تماشا نتوان کرد
تا دیده نپوشیم ز روی همه اغیار
اندیشه آن چهره زیبا نتوان کرد
عالم چو همه میکده باده عشق است
مستی می و عشق به یک جا نتوان کرد
چون از دل عاشق خبری نیست کسی را
افکار دل عاشق شیدا نتوان کرد
************
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
گر چنانست که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
************
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
************
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه مینماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
************
بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مَجالی
نه رَهِ گُریز دارم نه طریق آشنایی
چه غمْ اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن
که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی
غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چُنان اسیرِ عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
خوب چرا یک پست به یاد استادگلپایگانی نمیزارید؟…..خوشا که هیچ خواننده ای به گلپا نمیرسه که چون بخل و حسد هرگز در وجودش نبود و پرورش نیافت….روحش شاد
اتفاقاً توی مصاحبه ای که باهاش کردن ونظراتی که راجع به استاد شجریان ابراز کرده کاملاً نشون میده که چقدر ایشان خالی از حب وبغض وبدون غرضورزی صحبت کردن ،خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!!!!