کارکردِ ردیف چه باید باشد؟ – یادداشتی به قلم دکتر سهند سلطاندوست
مباحثه و مجادله میانِ منتقدان و موافقانِ سرسختِ ردیفِ دستگاهیِ موسیقیِ سنّتیِ ایران، بحثی است دیرپا، درازدامن و تا حدودی فرسایشی. اساتیدِ کهنهکار و قدیمیِ موسیقیِ ایرانی بر وجوب، محوریّت و تقدّسِ ردیفِ موروثیِ آبا۔اجدادیشان پای میفشارند؛ و از دیگرسو، نسلِ تازهیِ نوگرا و دگراندیش به ضدّیّت با آنها برخاسته و به هیچ روی تن به تنگنا نمیدهد. در این مختصر میکوشم با یادآوریِ یک اشتباهِ این هر دو گروهِ متخاصم در برداشتشان از کارکردِ ردیف، گفتمانی بینابینی را مطرح کنم و نگاهی بیحبّ۔و۔بغض به ماهیّت و جایگاهِ پدیدهای بهنامِ «ردیف» داشته باشم. در این یادداشت به شرحِ این نکته میپردازم که چگونه هر دو طرفِ درگیرِ این دعوا، در منتهیالیهِ تنافر از یکدیگر ایستادهاند؛ حالآنکه برقراریِ تعادلی طلایی و آشتیجویانه میانِ نظریّات و اعتراضاتِ دو گروه شاید راهگشایِ این بحث باشد.
◊◊◊
مسئله این است که هیچیک از این دو گروه (یعنی منتقدانِ ردیف و موافقانِ ردیف)، «ردیف» را بر سرِ جایِ درست۔اش نمینشانند. گروهی تمامِ اصالتِ موسیقی را در چهارچوبهیِ تنگِ ردیف خلاصه میکند و گزک به دستِ آنهایی میدهد که مدّعیاند کلِّ دار۔و۔ندارِ موسیقیِ ایرانی را میتوان از یک صبح تا ظهر به اجرا گذاشت! گروهِ مخالف که از تحجّر و یکسونگریِ اسلافشان به ستوه آمدهاند، اصطلاحاً زیرِ همه چیز زده و بهکل ارزشِ خاصّی برایِ ردیف قائل نیستند؛ بل از هر سو تیری از طنز و طعنه روانهیِ پیکرِ فرتوت۔اش میکنند.
یک هنرجویِ موسیقیِ ایرانی اگر قرار باشد فراگیریِ نوازندگی/خوانندگی را طبقِ یک سری اصول، قواعد و برنامهیِ مدوّن و منظّمِ درسی آغاز کند. عموماً توسّطِ استادِ هنرستان یا دانشکده یا آموزشگاهِ آزاد به سمتِ ردیف هدایت میشود. البتّه ذکرِ این نکته لازم است که حتّیٰ اساتیدِ بسیار قدیم، شاگردِ ناشی را ابتدا۔به۔ساکن به محدودهیِ ردیف راه نمیدادند. چرا که برایِ آن تقدّس و حرمتی قائل بودند که نوآموز پیش از ورود به آن حریم میبایست حدّاقلهایی را از درکِ پایهایِ موسیقی و تکنیکِ ابتدایی احراز میکرد. و سپس واردِ آن گود میشد. باری، یک نوازنده را در سیستمِ سنّتیِ آموزشِ موسیقیِ ایرانی در نظر بگیرید.
چنانچه استعداد و پشتکارِ او در مرتبهیِ بالایی هم باشد. باید دستِ کم چهار۔پنج سال مشقِ ردیف کند. بلکه تازه بهقولِ معروف «باسواد» شود. منتقدانِ چنین سیستمی معتقدند که سختگیریِ بیاندازهیِ معلّم و پایبندیِ بیچون۔و۔چرایِ متعلّم به این طرحِ درسِ خشک و نامنعطف، نه تنها از روشهایِ روزآمدِ آموزش بهدور است، که اندک۔اندک چشمهیِ ذوقِ هنرآموز را به کممایگی میکشاند (البتّه اگر اصلاً ذوقی در کار باشد). در واقع خروجیِ این مکتبِ مستبدانهیِ هنری، نه «هنرمندِ» راستین بل یک تکنسینِ ساده است. که تنها از حافظهای قوی برایِ ارائهیِ ملودیها و موتیفهایِ دیکتهشده برخوردار است.
ولی اجازه دهید کمی از موضوع فاصله بگیریم و از موضعِ بالا به این ماجرا بنگریم. مگر نه این است که دانشآموزی که جهتِ کسبِ سواد راهیِ مکاتبِ قدیم میشد و امروز در دبستانها حاضر میشود، ابتدا شکلِ حروف را در قالبِ الگوها طوطیوار مشق میکند _ بیآنکه حتّیٰ از طرزِ استفادهیِ آن آگاه باشد _ سپس تدریجاً با نام و صدایِ حروف آشنا میشود، و بعد بر اساس الگوهایی با حروف، کلمه میسازد و با کلمات، جمله؟ در این بین، همهیِ ما جملاتِ کلیشهای و نوستالژیکی را از همان دوران بهخاطر داریم، از این دست که:
– بابا آب داد. بابا نان داد.
– آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد.
دانشآموزِ خردسال سوادِ خواندن و نوشتن را با الگوهایِ بسیار سادهیِ اینچنینی کسب میکند و چه بسا از دانستن و ارائهیِ آنها ذوقزده میشود! امّا او به آرامی طیِّ سالیانِ تحصیل، پلّکانِ تعریفشده توسّطِ سیستمِ آموزشی را _ به درست یا غلط _ میپیماید، و عقل و سوادش به موازاتِ هم تکمیل میشود. حال ممکن است کسی بپرسد چرا باید آموزشِ فرزندانمان را با الگوهایِ خنک و نخنما مثلِ آن جملاتِ فوق شروع کنیم؟ مثلاً چرا نگوییم: «بابا به اسب نان داد.»؟ خب اصلاً بگوییم! چه توفیری دارد؟ این مقدّمات نه هدفِ غاییست و نه حتّیٰ یک وسیلهیِ جدّی. نه آموزگار باید انتظارِ خارقالعادهای از ابزارِ آموزشِ ابتدایی داشته باشد و نه آموزنده.
حال برگردیم به همان بحثِ «ردیف» به مثابهِ یک ابزارِ آموزشِ آکادمیک و کلاسیک. ممکن است منتقدی بگوید که در ردیفِ میرزا ایکس چرا درآمدِ شور به این شکل است و به آن شکل نیست؟ یا چرا ریتمِ این چهارمضرابِ دشتی باید دو:چهار باشد؟ و از این دست پرسشها. از آن طرف هم ممکن است مربّیِ سختگیر و یکدنده، نُتی را مغایر با آنچه در ردیفِ مرجعش ثبت شده، برنتابد، یا شاید اصرار بورزد که فرضاً یک نوع گوشهیِ «حسینی» بیشتر نداریم و آن هم همین است که من میگویم؛ نه یک نُت بیش، نه یک نُت کم. اِشکالِ کارِ هر دو دسته آن است که ابزارِ نیل به هدف را زیاده از حد جدّی پنداشتهاند و بر سرش بحثِ بلاموضوع راه انداختهاند.
نخست رو به آن منتقدِ کلّیّتِ ردیف (به مثابهِ یک ابزارِ آموزشِ ابتدایی) باید گفت که آیا شما اصولاً به چیزی تحتِ عنوانِ «طرحِ درس» معتقدید؟ آیا بهتر است آموزش دیْمی باشد، یا منطبق بر یک سیلابسِ مدوّن؟ فرضاً یک نوازندهیِ سازِ سنتور برای آنکه دستی در نوازندگیِ این ساز بیابد، در بدوِ امر باید به کدام ریسمان چنگ بزند؟ صرفاً تصانیف و ترانههایِ محبوبِ موجود را پس۔و۔پیش، بیهیچ منطقی تقلید کند؟ یا آنکه در بسترِ یک مکتبِ دقیق و مهندسیشده، اتودها را تمرین کند و ضمنِ یادگیریِ عملیِ درس، درک۔اش را از اصولِ نظری (تئوریِ موسیقی) افزون، و مهارتِ نوازندگیاش را تقویت کند؟
از آن سو بر اساتیدِ متحجّر میتوان خرده گرفت که مگر شما امروز هم به سبک۔و۔سیاقِ ایّامِ مدرسهتان جملهسازی میکنید؟! مگر دستخطتان پس از آنهمه مشقنویسی پخته نشده؟ اگر امروز مقالهای در هر زمینهای از شما بخواهند، همان انشاهایِ ابتدایی را تحویلشان میدهید؟ (بماند که فنِّ بیان و کلامِ برخی از این اساتید در محدودهیِ همان انشاها درجا زده!) پس این چه توقّعِ کوتهفکرانهایست که ردیف را همه چیز میشمارید؟ شما که متولّیِ هنرِ موسیقیِ ایرانی هستید، خودتان پیش و بیش از همه کمر به خوار۔و۔خفیف ساختن۔اش بستهاید. صحبت از «هنـــرِ موسیقی» شد؛ راستی تکلیفِ هنر و آفرینشِ هنری چه میشود؟
از نظرِ نگارنده هر دو گروه در تخفیف یا ترفیعِ رتبه و جایگاهِ ردیف ره به بیراهه میبرند و به کارکردِ حقیقی و حدّ۔و۔حدودِ شایستهیِ ردیف واقف نیستند. اگر نکتهای که به اختصار در سطورِ بالا توضیح داده شد موردِ پذیرشِ طرفین باشد، آنگاه ادامهیِ دعواهایِ اینچنینی اساساً بیوجه و بیهوده خواهد بود. •
کارکردِ ردیف چه باید باشد؟ نوشتهای از سهند سلطاندوست
سلام تورا خدا کار اقای لطفی را بگذارید ممنون