گل صد برگ – کنسرت تصویری شهرام ناظری، کیخسرو پورناظری و جلال ذوالفنون

گل صد برگ - کنسرت تصویری شهرام ناظری و جلال ذوالفنون

گل صد برگ – کنسرت تصویری شهرام ناظری، کیخسرو پورناظری و جلال ذوالفنون

آواز:‌ شهرام ناظری
تنبور:‌ کیخسرو پورناظری
سه‌تار:‌ جلال ذوالفنون
تنبور:‌ علی‌اکبر مرادی
سه‌تار: محمد فیروزی
دف:‌ بیژن کامکار

۱۲ دقیقه‌ی آخر این کنسرت مربوط به آلبوم گل صد برگ می‌شود و قسمت نخست مانند اجرای دانشگاه برکلی است. ولی در فضای نت این اجرا به نام کنسرت گل صد برگ معروف شده است.

hashiye
دانلود با لینک مستقیمدانلود از آپلودبوی

فایل صوتی

پخش آنلاین گل صد برگ :

 آموزش دانلود

hashiye

یاوَران مَسِم(من مستم دوستان)
مِن مَسِ مَخمور باده ی اَ لَسِم(من مست مخمور باده ازلی هستم)
لوتفِ دوس هاما مُوحکَم گِرد دَه سِم(لطف دوست امد و محکم دستم را گرفت)
فَرماوَه ساقی بلوا مینای مِن(ساقی گفت از مینای من بنوش )
سَرشار که ساغَر بِدهَ پَیا پِی (ساغر جام لبریز را پیاپی بده)
پَیا پِی پِر کِرد پَیا پِی نوشام(پیاپی پر کرد و پیاپی نوشیدم)
تا کِه دیده ی دِل هِجرَ دوس نوشا (تا چشم دل دوری دوست را احساس کرد)
شوئله ی نارِ عِشق پَر چی ﮊََه پُوسِم (شعله اتش عشق از پوستم بیرون زد)
خالی ﮊَه خاکی مَملو ﮊَه دوسِم(از چیزهای خاکی و دنیوی خالی شدم و حالا وجود دوست تمام وجودم را فرا گرفته است)
اِی دِل تا کَسی چُو خوم نای وَ جوش (ای دل تا کسی مانند خم نجوشد)
حَلقه ی بَندَگی عِشق نَه کِی وَ گوش (و حلقه بندگی عشق را به گوش نکند)
مَحرَمِ نمو هرگز وَ اَسرار (هرگز محرم اسرار نمیشود)
نَخلِ ئومیدِش دوسی نایر بار(نخل امیدش میوه دوستی نمی گیرد)

************

دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بی‌رنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

ای عشق به خویشتن بلا خواسته‌ام
آن‌گاه به آرزو تو را خواسته‌ام
تقصیر مکن کت به دعا خواسته‌ام
تا خود به دعا بلا چرا خواسته‌ام

در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خواب‌ش بینی
ای بی‌خبران چه جای خواب است مرا

عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمی‌شود مگر خویش منست
گفتم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

************

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

ای لولیِ بربط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیشِ چو تو مستی افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتیِ بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد
وز حسرتِ او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم: ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت: ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گِل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لبِ دریا نیمی همه دردانه
گفتم که: رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که: بنشناسم من خویش ز بیگانه

************

همزبانی خویشی و پیوندی است
یار با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی خوش‌ترست

************

اندک اندک جمع مستان می‌رسند
اندک اندک می پرستان می‌رسند
دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان می‌رسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می‌رسند
سِر خمش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان با آب دستان می‌رسند

گل صد برگ

(این پست کلا ۴۳۳ بار دیده شده که ۱ بار آن برای امروز بوده)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *